بسم الله الرّحمن الرّحیم
در فضای فرهنگ مذهبی ـ سیاسی کشور، واژهای جدید حدّاقل دوبار از طرف برخی به کار گرفته شده است و آن واژهی تحمیل در مسألهی امامت معصومین علیهم السلام و به ویژه در رابطه با امامت و خلافت امیرمؤمنان و امام موحّدان علی بن ابیطالب علیه الصلاة و السلام میباشد. دفعهی اوّل که چنین تعبیری به کار رفت نقد گستردهای انجام شد و امید میرفت که دیگر چنین واژهی تهی در مورد امامت معصومین علیهم السلام به کار گرفته نشود، امّا متأسّفانه اخیراً دوباره چنین تعبیر تهی و غلط، دربارهی خلافت و ولایت مولای متّقیان علیه السلام به کار گرفته شده است که به ناچار برای رفع این اشتباه عقیدتی، عملی و بنیادی وظیفه است مطالبی کوتاه را بیان کنم و اگر نبود انتشار این سخنان در رسانهها و احتمال جدّیِ تکرار آن، در اینزمینه وارد نمیشدم. خداوند متعال همه را از لغزشها مصون بدارد.
پرسش من این است که اساساً در امامت معصوم علیه السلام تحمیل معنا دارد!؟ تحمیل درفضای فرهنگ دینی و حقوقی یعنی کسی را بر خلاف اختیار تکوینی و تشریعی خود، به چیزی الزام کردن، پس باید فردْ هم از لحاظ تکوینی و هم از نظر تشریع و قانون دستکم در برابر دو گزینه باشدتا تحمیل صدق کند، امّا اگر کسی نسبت به چیزی دارای اختیار نبود و گزینههای متعدّد نداشت نمیتوان گفت آن چیز بر او تحمیل شده است؛ مثلاً انسان برای زنده ماندن نیاز به نفس کشیدن دارد، در اینحال نمیتوانیم بگوییم نفس کشیدن بر او تحمیل شده است. همچنین یک شخص برای اینکه با معیارهای عقلانی و اخلاقی عمل کند باید راستگو باشد در این صورت نمیتوانیم بگوییم راستگویی بر او تحمیل شده است. در مسألهی خطیر امامت و خلافت از آنجا که طبق آیات قرآنکریم روایات قطعی معصومین علیهم السلام هیچ حقّ انتخابی به مردم داده نشده است و صرفاً وصیّ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله از جانب خداوند متعال تعیین میشود و به تعبیر روایت امام رضا علیه السلام:
... إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَکَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ یَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ یَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ یُقِیمُوا إِمَاماً بِاخْتِیَارِهِمْ ...؛ (1)
«همانا امامت قدرش والاتر و شأنش بزرگتر و منزلتش عالیتر و مکانش منیعتر و عمقش ژرفتر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند یا به آرایشان آن را دریابند و یا به انتخاب خود امامى منصوب کنند...»
بالطبع، امامت و خلافت و ولایتْ حکم خداوند متعال و سپس پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله خواهد بود و صریح قرآنکریم میفرماید:
(وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً)؛ (2)
«و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و فرستادهاش به کارى فرمان دهند، براى آنان در کارشان اختیارى باشد و هرکس خدا و فرستادهاش را نافرمانى کند قطعاً دچار گمراهىِ آشکارى گردیده است.»
و همانطور که مفسّرین گفتهاند این آیهی شریفه، سلب حقّ اختیار و انتخاب از مؤمنین میکند در هرجا که خدا و رسول صلّی الله علیه و آله حکم کرده باشند و بیان مینماید هیچیک از مردان و زنان مؤمن، حقّ ندارند در جاییکه خدا و رسول در کارهای ایشان دخالت میکنند خود ایشان باز خود را صاحب اختیار بدانند و چنین بپندارند که آخر کار مال ماست و مربوط به زندگی ما، چرا اختیار نداشته باشیم؟ و چیزی را انتخاب کنند که مخالف اختیار خدا و رسول او باشد بلکه بر همه واجب است پیرو خواست خدا و رسول صلّی الله علیه و آله باشند و از خواست خود صرف نظر کنند و گزینهی دیگری نیست.
بنابراین معلوم میشود در مسألهی خلافت و ولایت، در برابر افرادْ گزینههای متعدّد نیست بلکه فقط یک گزینهی الهی وجود دارد و همه باید از آن گزینه پیروی کنند. امیرالمؤمنین علیه السلام در هر شرایطی اگر دعوت به خود کرد و بر حقّ خود پافشاری نمود به هیچوجه، تحمیلْ صدق نمیکند؛ زیرا امامت و خلافت حضرت، تنها گزینهی الهی است و اگر فرضاً همهی مردم هم رویگردان از این گزینه شوند باز امیرالمؤمنین صاحب مقام امامت و ولایت و خلافت است و اگر توانست زمام امور را به دست گیرد باز او بر حقّ است و همهی کسانیکه رویگردان شدهاند برغیر حقّ میباشند؛ زیرا گزینهی دیگری از جانب خداوند متعال پذیرفته نشده است و وقتی در مقام تشریع خداوند متعال حقّ انتخاب را از مردم گرفته است و فقط یک راه را ارائه داده است در اینجا دیگر تحمیل معنا ندارد؛ زیرا تحمیل آنجا معنا پیدا میکند که تکویناً و تشریعاً بیش از یک گزینه وجود داشته باشد؛ بلی حضرت به اندازهی ضرورت و حفظ مصالح اسلام و جلوگیری از ضعف مسلمین، در بسیاری از موارد ْ سکوت کرده یا همراهی نموده است. ولی این غیر از آن تعبیر تهی است که بگوییم حضرت، خود را تحمیل نکرد بلکه در روایات دقیقاً عکس «نظریّهی تحمیل» به حضرت دستور داده شد که اگر یارانی پیدا کردی با جهاد و نبرد، خلافت و ولایت را به مسیر حقّ بازگردان؛ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
... فَإِنْ وَجَدْتَ عَلَیْهِمْ أَعْوَاناً فَجَاهِدْهُم ...؛ (3)
«اگر یارانى علیه آنان یافتى با آنها جهاد کن.»
و جالب آنکه حتّی در روایات اهل تسنّن از قول پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله آمده است که امامت امامان اثنا عشر ثابت است حتّی اگر مردم آنان را فروگذارند و عدم اقبال مردم، ضرری به حقّ ثابت آنان نمیزند. طبرانی از بزرگان حدیث نزد اهل تسنّن از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله نقل میکند:
یَکُونُ لِهذه الأمّةِ إثْنا عَشَرَ قَیِّماً لایَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ؛ (4)
«برای این امّت دوازده سرپرست و امام میباشد که هرکس آنها را واگذارد به ایشان زیانی نمیرساند.»
و نیز:
إثْنا عَشَرَ قَیِّماً مِنْ قُرَیشَ لایَضُرُّهُمْ عَداوَةَ مَنْ عاداهُمْ؛ (5)
«دوازده نفر سرپرست و امام از قریش هستند که دشمنی دشمنانشان به ایشان زیانی نمیرساند.»
این روایات شبیه روایاتی است که در کتب روایی شیعه نقل شده است از جمله:
إِنَّ لِمُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله مِنَ الْخُلَفَاءِ اثْنَیْ عَشَرَ إِمَاماً عَدْلًا لَا یَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ وَ لَا یَسْتَوْحِشُونَ لِخِلَافِ مَنْ خَالَفَهُمْ؛ (6)
«همانا براى محمّد صلّی الله علیه و آله از خلفاء، دوازده امام عادل است که هرکس آنان را واگذارد به آنان ضررى وارد نمیشود و از مخالفت مخالفان وحشتى ندارند.»
و در روایت دیگر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله دربارهی اوصیای بعد از خود میفرماید:
کُلُّهُمْ هَادٍ مُهْتَدٍ لَا یَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ هُمْ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَهُم؛ (7)
«همهی آنان هدایتکننده و هدایتشده هستند هرکس آنان را واگذارد به ایشان زیانی نرسد آنها با قرآنند و قرآن با آنهاست.»
با توجّه به این روایات و دهها روایت متقن و معتبر دیگر، کاملاً آشکار است که اصلاً تحمیل در مسألهی خلافت و امامت معنا ندارد و اگر کسانی رویگردان از حکم الهی ِ خلافت شدند همه باید آنها را از این عملِ خلاف بازدارند و حتّی خود امیرالمؤمنین علیه السلام چنین وظیفهای دارند که بر طبق آن عمل کردند؛ زیرا مصداق واضحی از امر به معروف و نهی از منکر است که حضرت بیش و پیش از همه به آن عمل میفرمود.
شایسته نیست در این زمان که بدخواهان و دشمنان اسلام و ولایت با تمام توان سعی دارند هرچه بیشتر اختلافات را شعلهور سازند، دوستان هم با شبههای تهی و بیریشه اختلافی دیگر پدید آورند. امیدوارم این مقدار تذکّر برای رفع اشتباه کافی باشد «(وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنین)؛(8) و پند ده، که مؤمنان را پند سود بخشد.» و اگر کسی تحقیق بیشتری را خواستار باشد میتواند به آنچه قبلاً در اینزمینه منتشر شده است مراجعه نماید.
و السلام
------------------------------------
پینوشت
1. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص199.
2. الاحزاب : 36.
3. کمال الدین و تمام النعمة (شیخ صدوق رحمه الله)، ج1، ص264.
4. المعجم الکبیر، ج2، ص196.
5. همان، ص256.
6. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج36، ص378.
7. همان، ص256.
8. الذاریات : 55.