محمّد علیکرمی
آیتالله عبدالرّحیم ربّانی شیرازی، فقیه مبارز و مجاهد نستوه، از شاگردان و یاران اولیهی حضرت امام خمینی(ره) و از مؤثرترین افراد نهضت امام(ره)، همواره نقش آفرینیهای چشمگیر و غیر قابل انکاری در مسیر پیروزی انقلاب اسلامی داشته است. از جمله مهمترین این فعالیتها، میتوان به تشکیل و مدیریت گروه سرّی یازده نفرهای متشکل از شاگردان و حامیان امام خمینی(ره)، در دوران خفقان ستمشاهی، اشاره کرد. ایشان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به نمایندگی از امام(ره) و برای سر و سامان دادن به مشکلات و بحرانهای پیش آمده به استانهای کردستان، آذربایجان و فارس اعزام شد. آن مرحوم عضو مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی، شورای نگهبان و از بنیانگذاران و فعالّین جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود.
تولّد و تحصیلات مقدماتی
آیتالله عبدالرّحیم ربّانی شیرازی، به سال ۱۳۰۱ هجری شمسی، برابر با سوم شعبان ۱۳۴۰ هجری قمری، در شهر شیراز متولد شد. پدرش محمدهادی و مادرش معصومه نام داشت. وی تحصیلات خود را در مکتب آغاز کرد و همزمان نیز به کسب و کار به همراه پدرش پرداخت. در ۱۲ سالگی به فراگیری علوم اسلامی روی آورد. صبحها به مدرسه «آقاباباخان» میرفت و پس از آن در بازار وکیل کار میکرد. [۱]
مهاجرت به قم
ایشان در سال ۱۳۲۷ هجری شمسی به قم مهاجرت کرده و در درس آیتاللهالعظمی بروجردی حاضر شده و در آغاز در مدرسه حجتیه قم ساکن شد. آقای ربانی شیرازی از این پس مورد توجه آیتالله بروجردی قرار گرفته و به عنوان نماینده ایشان به شهرهای مختلف سفر کرد. [۲]
از مهمترین اساتید آیتالله ربانی شیرازی علاوه بر مرجع علیالاطلاق آیتاللهالعظمی سیدحسین بروجردی، میتوان به مراجع ثلاث یعنی حضرات آیات سیدصدرالدین صدر(پدر امام موسی صدر)، سیدمحمّد حجّت و سیدمحمّدتقی خوانساری اشاره کرد. ایشان همچنین از حضرات آیات شیخ محمدکاظم شیرازی، سیدعبدالله بلادی و شیخ آقا بزرگ تهرانی (صاحب الذریعه) اجازه روایت نیز دریافت نمود. [۳]
آثار علمی
آثاری چند از مرحوم آیتالله ربانی شیرازی برجای مانده که برخی از آنها تالیف، بعضی تصحیح و بخشی هم تعلیق بر کتابهای مهم شیعی است از جمله:
۱- تصحیح کتاب «وسایل الشیعه» و تعلیقه بر آن
۲- تصحیح کتاب «بحارالانوار» و تعلیقه بر آن
۳- قضاء الحقوق فی ترجمه الصدوق
۴- حرکت طبیعی از دو دیدگاه
۵- ولایت فقیه
۶- سلاسل الصوفیه
۷- شرح حال علما و دانشمندان [۴]
فعالیتهای پیش از انقلاب
مبارزه جدی با بهائیت
آیتالله ربانی شیرازی در سال ۱۳۲۷ جهت تبلیغ به سروستان که یکی از پایگاههای بهائیان در منطقه فارس و پل ارتباطی بین عوامل بهایی شیراز با دیگر مناطق بود رهسپار شد. ایشان در حدود دو ماه متوالی در این منطقه به تبلیغ و روشنگری پرداخت. سپس در صفر ۱۳۲۷ با «حبیب نجّار» سرکرده بهائیان جلساتی به صورت مناظره انجام داد و در این مناظرات با طرح سؤالاتی وی را محکوم کرد. حبیب نجار در جلسات بعدی که بنا بود جواب سؤالات را بدهد طفره رفت و دیگر شرکت نکرد.
در این میان آیتالله ربانی شیرازی تنها به مناظره اکتفا نکرد بلکه برگزاری مراسمهای مذهبی را هم مورد توجه قرار داد. نکتهی حائز اهمیت اینکه در ۲۸ صفر هیچ سالی در سروستان شیراز مراسم سینه زنی و راهپیمایی برگزار نشده بود ولی در ۲۸ صفر ۱۳۲۷، ایشان یک هیئت عزاداری و سینه زنی راه اندازی کرده و تصمیم گرفت این هیئت را به طرف محله «بید اولیاء» که محل استقرار حبیب نجار بود سوق دهد و این هیئت از محلهی بهاییها عبور نماید.
محمدعلی ربانی شیرازی در اینباره میگوید: «آقایی که به نام «کاکاجان» در هیئت عزاداری در جلو بود، قضیه را برای ما تعریف میکرد و میگفت بهائیها قلعهی بزرگی به نام «تزنگ» داشتند و در بالای قلعه سنگر گرفته و سنگ زیادی جمع آوری کرده بودند و شروع به سنگ زدن کردند. همین که بهاییها حمله کردند مردم فرار کردند ولی مرحوم ربانی شیرازی و سیدمنصور مردم را به مقاومت دعوت کردند و خود ربّانی پیشاپیش همه به مبارزه پرداخت. این حادثه در روز رحلت نبی مکرم اسلام(ص) بود و مردم مسلمان هم میدانستند که پیامبر در برابر مشرکین و در چنین روزی که در کوچه میرفتند سنگی به سر مبارکشان خورد و شکست و خون جاری شد. در همان موقع سنگی به سر ربّانی شیرازی اصابت کرد و از سر ایشان خون جاری شد و آن منظره را در ذهن مردم تداعی کرد. این اتفاق باعث شد که مردم شجاعت خاصی پیدا کنند. جوانان با تعصب نردبان آوردند و از این قلعه بالا رفتند.
مرحوم آیتالله ربانی شیرازی به یکی از رؤسای هیئت گفته بود که حبیب نجار را بکشید و قضیه را تمام کنید. آنها هم با حمله به مقر بهائیها در راه پلهای حبیب نجار را میبینند که در حال فرار بوده و همان جا او را میکشند.» [۵]
در پی این اقدام، آیتالله ربانی شیرازی دستگیر و روانه زندان میشود. پس از مدتی ایشان با وساطت حضرات آیات بهاءالدین محلاتی و سیدنورالدین حسینی شیرازی از علمای نام آور و محبوب شیراز، آزاد شده و به قم برمیگردند.
حزب برادران
حزب برادران در دوران خفقان رضاشاهی به دست آیتالله سیدنورالدین شیرازی به صورت پنهانی پایهگذاری شد. وی برای مقابله با تجاوزات و غارتگریهای انگلیس و شوروی در داخل ایران، این حزب را تشکیل داده بود. این حزب محل تجمع کسانی بود که دغدغههای مبارزه با جریانهای ضد اسلامی و ملی داشتند و آیتالله ربانی شیرازی هم شناخت کاملی از آیتالله سیدنورالدین حسینی شیرازی و ماهیت آن حزب داشت.
وی از قبل، مؤسس حزب را میشناخت و پای منبر و وعظ او نشسته بود و مجذوبش شده بود از همین رو به صورت مخفیانه و پنهانی به عضویت حزب برادران شیراز درآمد. از این پس ایشان فعالیتهای رسمی و سازماندهی شدهی خود را با عضویت در حزب برادران ادامه می دهد.
بعد از شهریور ۱۳۲۰ و فرار رضاخان و باز شدن فضای سیاسی، آیتالله سیدنورالدین شیرازی هم از تحت نظر بودن خارج گردید. در پی این اتفاقات، فعالیت حزب برادران نیز از حالت پنهانی خارج شده و فعالیتهای مستقیم و آشکار سیاسی آیتالله ربّانی شیرازی هم شروع میشود.
مرامنامه حزب برادران نیز بسیار آرمانی تدوین شده بود. از جمله اینکه بر اعتقاد به روحانیت و ولایت مرجع دینی تأکید کرده و رهایی ایران از چنگال استعمارگران و مستبدان، احیای اسلام واقعی را دنبال میکرد. آیتالله ربانی شیرازی تا حدود سال ۱۳۲۵ در حزب مشغول فعالیت بوده و جلسات را اداره میکرد. [۶]
قیام پانزده خرداد
آیتاللّه ربّانى شیرازی در روایتی ناب به تحلیل وقایع سالهای دهه ۲۰ تا ۴۰ که به نوعی زمینه ساز قیام پانزده خرداد ۴۲ شد می پردازد:
«رژیم شاه تا هنگامى که حضرت آیتاللّه العظمى بروجردى زنده بودند، از لحاظ مرجعیت عامه ایشان و توجه فراگیر ملت اسلام، چه در ایران و چه در خارج با وجود آن شخصیت بزرگ عالم اسلام نمىتوانست برنامههاى خود را که در جهت مخالف اسلام و تأمین منافع آمریکا بود، اجرا نماید. بنابراین شاه به شدت در انتظار روزى بود که این سدّ بزرگ در برابر اجراى توطئه ها و برنامه هاى ضداسلامىاش برداشته شود.
فروردین ۱۳۴۰ با وفات آیتاللّه العظمى بروجردى، شاه مصمم به اجراى دستورات و برنامههاى آمریکایى، اولین اقداماتش را آغاز کرد. در آن مقطع حساس اولین وظیفه ما حفظ قدرت مرجعیت واحد بود که استوارترین نگهبان شئونات اسلام و مسلمین است. سپس تلاشى جدى براى تحقق مرجعیت واحد، بعد از ارتحال آیتاللّه العظمى بروجردى و در مرحله بعد، اتحاد مراجع انجام دادیم که موفقیتى در پى نداشت.
تجربه و واقعیت ثابت کرده بود که باید فقیهى باتقوا، عارف به شئونات اسلام و مسلمین که شهامت دگرگونى وضع سیاسى آن روز ایران را داشته باشد به عنوان مرجع دینى و رهبر سیاسى در اذهان عموم مردم ایران تثبیت گردد. همه این ویژگیها منحصراً در شخصیت بلند مرتبه حضرت آیتاللّه العظمى خمینى خلاصه شده بود.
از طرف دیگر مطلب مهمى که در سال ۱۳۴۰ براى هیچ کس حتى روحانیان مبارز هم قابل هضم نبود، علتالعلل تضعیف مبانى دینى و رشد مفاسد در ایران بود. این مطلب مهم براى من بعد از مبارزه با بى حجابى سال ۱۳۱۸ و مبارزه با فرقه هاى منحرف سیاسى مانند بهائیت در سال ۱۳۲۷ به بعد کاملاً روشن شد.
شاه در مهر ۱۳۴۰ اولین قدم را در مبارزه با دین و روحانیان، در نتیجه اجراى نقشههاى شوم خود با اعلام تشکیل انجمنهاى ایالتى و ولایتى آغاز کرد. حذف شرط اسلام از انتخاب شوندگان و حذف قرآن کریم به عنوان تنها کتاب آسمانى براى سوگند، هتک اسلام و سابقه اسلامى ایران بود. عمده فعالیت ما در آن روزها تشکیل جلسات مدرسان براى مذاکره و مشورت، اعتراضات شفاهى و کتبى مدرسان در خصوص لایحه مزبور، راه اندازى تظاهرات و انجام سخنرانیها در جهت روشن نمودن اذهان عمومى مردم بود.
وقایع تاریخى آن ایام به واقعه خونین ۱۵ خرداد و تبعید امام به ترکیه و نجف انجامید. کشتار دسته جمعى ۱۵ خرداد، بازداشتها و مضروب و مجروح نمودن افراد، جوّى از ترس و وحشت را در سراسر کشور چیره نمود. جمعیتهاى متحد تظاهرکننده متلاشى و پراکنده شدند، جز افرادى بسیار اندک از دوستان مبارز، دیگران به خلوت خانه و آرامش محراب و مدرسه روى آوردند.» [۷]
ایشان در مورد قیام پانزده خرداد هم میگوید:
«وقایع تلخ و خونبار ۱۵ خرداد ۴۲ این تجربه گران قدر را به ما داد که اقشار مختلف مردم به عنوان پشتوانه اصلى نهضت روحانیان از وضع سیاسى ایران و نقشه هاى شوم آمریکا و شاه آگاه مىشوند و همین طور با آگاهى بیشتر از وظیفه اسلامى خود در قبال حفظ عزت اسلام و استقلال ایران با عزمى راسخ تر قدم به میدان مبارزه مىگذارند و به روشهاى گوناگون مبارزه را کمک و تقویت مىکنند. با تبعید امام به نجف وظیفه ما در ادامه مبارزه سنگین تر مىشود و راه بسیار سخت مبارزه را با قدمهاى ثابت همراه با شهامت و استقامت باید پیمود.» [۸]
تاسیس انجمن سرّی
بعد از جلسه ای که در تاریخ ۲۳/۱۲/۱۳۴۴ در منزل آقای مشکینی تشکیل شده بود، دستگیریهای گستردهای انجام گرفت. به دنبال این دستگیریها ساواک پی برد تشکیلات بسیار مخفی در قم در حال فعالیت است که آنان بیاطلاع بودند. این موضوع را از تفتیش منزل آیتالله آذری قمی و پیدا شدن نوشتهای به عنوان اساسنامه از منزل وی دریافتند. در این اساسنامه که به عنوان اساسنامه تشکیل مقدمانی حکومت اسلامی مطرح میشود مواردی عنوان شده بود که ساواک را به وحشت میاندازد.
این اساسنامه در ۶ صفحه تنظیم شده که آیتالله آذری قمی در بازجوییهای مکرر و در اثر شکنجههای زیاد اعتراف کرده این اساسنامه را آقای ربانی شیرازی به وی داده است. در این اساسنامه مقرر میشود که جلسات به طور منظم ادامه یابد و تنظیم و تهیه این اساسنامه به عهده آیتالله ربانی شیرازی بوده است.
آیتالله ربانی شیرازی در سال ۱۳۴۵ میگفت که در حدود ۲۰ ماه قبل با حضور آقایان منتظری، حاجآقا مهدی حائری تهرانی، مصباح یزدی، هاشمی رفسنجانی، آذری قمی، قدوسی، ابراهیم امینی، مشکینی، سیدعلی خامنهای و سیدمحمد خامنهای جلساتی داشتیم. آقای ربانی شیرازی این اساسنامه را جهت بررسی و اظهار نظر به چند نفر از حاضرین در جلسه داده بود. این جلسات چندین بار تدوام داشت و مرامنامه به استناد این اساسنامه تهیه و تنظیم شد. پس از تنظیم این اساسنامه، انتخاباتی بین افراد جلسه برگزار گردید که آقای منتظری صندوق دار و مسئول امور مالی و آقای ربانی چند دوره ریاست جلسه را به عهده گرفتند و آقای مشکینی مسئول بخش دیگری بودند. [۹] نهایتا نیز با شکنجه و اعتراف آقای آذری قمی آیتالله ربانی شیرازی هم دستگیر میشوند.
طرح مرجعیت امام خمینی(ره)
آیتالله ربانی شیرازی از کسانی بود که پس از درگذشت آیتالله العظمی بروجردی، مرجعیت امام خمینی را پیشنهاد داد و همواره بر این باور بود که شرط اصلی رویارویی با دشمن، داشتن تشکیلات منسجم است که رهبری آن را فردی بر عهده داشته باشد که مورد تأیید علما باشد و از بینش سیاسی صحیح و منطبق بر اسلام و نیز از حس دشمنشناسی و موقعیّتشناسی کامل برخوردار باشد و در این راه شجاعت و شهامت داشته باشد.
در جریان قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ که جان امام در خطر بود مراجع، شاگردان و یاران امام تلاش زیادی نمودند تعداد مرجعیت امام در جامعه جا بیافتد. چرا که بر اساس قانون مشروطه حکومت حق آسیب زدن به مراجع را نداشت. با این وجود با درگذشت آیتالله العظمی سیدمحسن حکیم در سال ۱۳۴۹، حکومت پهلوی به شدت مخالف مطرح شدن امام به عنوان مرجع تقلید بود به همین دلیل با کسانی که در این مسیر تلاش میکردند به شدت برخورد میکرد. از جملهی این افراد مرحوم آیتالله ربانی شیرازی بود که در این زمینه تلاش وافری مینمود.
مبارزان طرفدار نهضت اسلامی به فراست دریافتند که رمز گسترش آموزه های نهضت به رهبری امام در تبلیغ و پذیرش مرجعیت ایشان در اقصی نقاط کشور نهفته است از اینرو درصدد برآمدند از این فرصت سود جویند و در قالب یک تکلیف شرعی و عرفی، امام را بیش از پیش به توده های مؤمنین مذهبی به عنوان یک مرجع تقلید اعلم و پیشرو معرفی کنند. ناگفته پیداست که مجالس ترحیم آیتالله حکیم، فرصت مغتنمی برای این منظور بود.
در این میان تدابیر اتخاذ شده از سوی آقایان منتظری و ربانی شیرازی بیش از دیگران بود. این دو نفر تصمیم گرفتند اعلامیهای در تأیید مرجعیت امام صادر کنند. این عمل به سرعت مورد تقلید و استقبال چند تن دیگر از مدرسین و فضلای حوزه علمیه قرار گرفت و آنان نیز اقدام به صدور چنین اعلامیه هایی کردند.
در آغاز اعلامیه آقایان منتظری و ربانی شیرازی، ضمن عرض تسلیت رحلت آیتالله حکیم، خاطرنشان گردیده: «در این لحظات حساس که جامعه ما بر سر دو راهی انتخاب [مرجع] و تثبیت وضع آینده قرار گرفته، لازم میدانیم بر حسب وظیفه دینی و تکلیف خطیری که بر عهده داریم، وظیفه مردم را به طور قاطع و روشن تعیین و ابلاغ نماییم» سپس با یادآوری یک نمونه تاریخی در خصوص چگونگی رسیدن میرزای شیرازی بزرگ به مرجعیت بعد از رحلت شیخ مرتضی انصاری، ضمن هشدار درباره وضعیت جامعه ایران به لزوم «انتخاب فردی مدبر، روشن بین و واقف به مصالح اسلام و مسلمین» تصریح و اهمیت چنین انتخابی را چون: «دو راهی عزت و ذلّت، رشد و انحطاط و بالاخره بقاء و زوال» ذکر کرده است. در ادامه لازمه مرجع منتخب را حایز شرایطی نظیر «رشد اجتماعی، شهامت، شجاعت، جهان بینی اسلامی، آشنائی کامل با اوضاع جهان و حوادث واقعه، معرّف اسلام واقعی به مردم و صاحب نظر در همه شؤون اسلامی» دانسته و امام خمینی را در بردارنده این ویژگیها ذکر کرده اند. [۱۰]
آیتالله ربّانی شیرازی، از سال ۱۳۴۹ هجری شمسی، همزمان با مطرح شدن مبحث حکومت اسلامی در سخنان امام خمینی(ره)، در صدد کادرسازی و سازماندهی روحانیون انقلابی و فرستادن آنها به نقاط مختلف کشور برآمد. [۱۱]
بازداشتها
یکی از گروههایی که پیش از انقلاب، مستقیماً با آیتالله ربانی شیرازی، ارتباط داشت، گروه ابوذر بود. پایگاه مرکزی این گروه در نهاوند بود و اعضای آن با راهنمایی ایشان به مبارزه با رژیم میپرداخت.
افراد اصلی این گروه در قم، در حین خلع سلاح مأمور شهربانی دستگیر شدند و هر شش نفر آنان اعدام شدند. ساواک با دستگیری این گروه، با محاصره خانه آیتالله ربانی شیرازی در قم ایشان را دستگیر و به زندان قصر منتقل کرد که این حبس سه سال و یک ماه طول کشید.
از جمله اقدامات آیتالله ربانی شیرازی در این ایام برپایی نماز صبح در زندان بود که تا پیش از آن ممنوع بود. این امر باعث عصبانیت مأموران و هجوم آنان به ایشان و دیگر نمازگزاران در زندان و نهایتاً شکنجهی فراوان وی شد. آیتالله ربانی در طول نهضت دوازده بار دستگیر و روانه زندان شد و بیست روز قبل از ورود امام به ایران و با اوج گرفتن نهضت از زندان آزاد شد. [۱۲]
فعالیتهای بعد از انقلاب
مجلس خبرگان قانون اساسی
با پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیت سیاسی آیتالله ربانی شیرازی شکل جدیدی به خود گرفت. وی به سفارش امام برای حل مشکلات و جنگهای داخلی در مناطق کردستان و آذربایجان، به آن مناطق سفر کرد و اندکی بعد برای حلّ و فصل غائله فارس به آنجا رفت.
هم زمان ایشان از طرف مردم شیراز به عنوان نمایندهی خبرگان تدوین قانون اساسی انتخاب شد. وی در مجلس خبرگان قانون اساسی با همکاری حضرات آیات بهشتی، مشکینی، جوادی آملی و دستغیب در کمیسیون (۱)، اصول کلیات قانون اساسی را تنظیم نمودند. [۱۳]
آیتالله ربانی درباره فعالیتش در مجلس خبرگان میگوید:«در مجلس خبرگان درباره ولایت فقیه، معنای صحیح شورا، برقراری قانون سپاه پاسداران و مسائل دیگر پافشاری نمودم. بعضی از آقایان مانند بنی صدر ولایت فقیه را به معنای نظارت میگرفتند و من در کمیسیون مکرر در این زمینه صحبت کردم و پافشاری نمودم.» [۱۴]
ترورها
مرحوم آیتالله ربانی شیرازی بارها مورد سوء قصد قرار گرفتند. از جمله گروهک فرقان دو مرتبه در شیراز تلاش کردند تا ایشان را ترور کنند.
آیتالله ربانی شیرازی خود ماجرا را اینگونه شرح میدهند:«گروه فرقان دو مرتبه به شیراز آمدند و هر دو مرتبه دستگیر شدند و ظاهرا برای ترور من آمده بودند. در شب نهم فروردین ۱۳۶۰ از جهاد سازندگی در برابر بیمارستان حافظ از شیشه عقب ماشین مورد حمله واقع شدم، به مجرد اینکه در گردن احساس سوختگی کردم خودم را به کف ماشین انداختم. راننده از فریاد من متوجه پیشامد گردید و از ماشین پایین آمد و یک نفر به نام محبی که همراه من بود تیری شلیک کرد و کسانی که قصد ترور مرا داشتند به فکر اینکه به مقصود رسیدهاند با موتور متواری شدند. به هر حال به راننده گفتم فوراً مرا به منزل برسان و آنها را تعقیب نکن. به منزل آمدم و از آنجا به سپاه و بیمارستان تلفن نمودند و آمبولانس فوراً آمد، در حالی که خون از گردنم میریخت و لباسم به کلی آلوده شده بود، به بیمارستان بردند. با اینکه تیر به حساسترین محل بدنم خورده بود، اما صدمات به کمترین حد بوده و پس از چند روز بستری شدن به منزل برگشتم.» [۱۵]
در پی این سوء قصد حضرت امام خمینی(ره) در تلگرافی خطاب به ایشان میفرماید:
بسمالله الرحمن الرحیم
جناب حجتالاسلام و المسلمین آقای ربانیشیرازی دامت افاضاته
از سوء قصد به جنابعالی مطلع شدم این نحو برخورد با روحانیون متعهد، برنامه منحرفین بوده و هست و غرض آنان خارج نمودن جمع کاردان و متعهد از صحنه است؛ غافل از آنکه به حکم تاریخ، روحانیون آگاه در تمام صحنههای سیاسی پیشقدم بودهاند و ترور اشخاص نمیتواند آنان را مأیوس کند و راه را برای بدخواهان به اسلام و کشور باز کنند. بحمدالله جنابعالی از این سانحه نجات پیدا نمودید و امید است بزودی صحت خود را بازیافته و به خدمت به اسلام و مملکت ادامه دهید. [۱۶]
شورای نگهبان
در اوج مبارزات انتخاباتی اولین دوره مجلس شورای اسلامی حضرت امام (ره) با معرفی حضرات آیات عبدالرحیم ربانی شیرازی، لطفالله صافی گلپایگانی، محمدرضا مهدویکنی، غلامرضا رضوانی، احمد جنتی و یوسف صانعی به عنوان فقهای شورای نگهبان در اول اسفند ۱۳۵۸ اولین گام را برای شکل دادن به نخستین مجلس شورای اسلامی بعد از انقلاب را برداشتند. مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی در مصاحبهای درباره ملاکهای حضرت امام(ره) در انتخاب اعضای شورای نگهبان گفت: « آنچه امام در نظر گرفتند این است که اعضای شورای نگهبان اسلام شناس باشند و قدرت اجتهاد و قدرت تشخیص آنچه که در مجلس تصویب می شود داشته باشند و به طور کلی اینها عدالت، علم و شهامت اظهار نظر داشته باشند.» [۱۷]
در تاریخ اول اسفند ۱۳۵۸ آیتالله ربانی شیرازی طی گفتگویی با روزنامه کیهان در مورد فقهای منتخب امام(ره) برای شورای نگهبان، گفت:«اینها همه از فقها و اساتید قم هستند و مسلّماً بینش آقا [امام] نسبت به فقها بینش صحیحی است. همهی اینها از مدرسین حوزه هستند به جز یک نفر که در نجف بوده است. آقای رضوانی از هنگامی که آقا در نجف بودند، ایشان هم نجف بودند و با آقا به ایران بازگشتند.» [۱۸]
آیتالله ربّانی شیرازی در پاسخ به سؤال دیگری مبنی بر اینکه شورای نگهبان چه زمانی کار خود را شروع میکند، اظهار داشت: «این شورا بعد از اینکه مجلس تشکیل شد، شروع به کار میکند. البته باید ۶ نفر دیگر از حقوقدانان مسلمان توسط شورای عالی قضایی انتخاب شوند و به مجلس معرفی شوند تا شورای نگهبان تکمیل شود. یعنی شورای نگهبان زمانی کار خود را شروع میکند که شورای عالی قضایی و مجلس شورای ملی تشکیل شده باشد.» [۱۹]
مرحوم آیتالله ربانی شیرازی از تاریخ ۰۱/۱۲/۱۳۵۸ تا لحظه شهادت یعنی ۱۷/۱۲/۱۳۶۰ عضو فقهای شورای نگهبان بودند. بعد از فاجعهی رحلت آیتالله ربانی شیرازی، حضرت امام خمینی(ره) در تاریخ ۲۱ اسفند ۱۳۶۰ آیتالله محمدرضا مهدوی کنی را به جای ایشان به عنوان فقیه شورای نگهبان منصوب کردند.
رحلت شهادت گونه
آیتالله ربانی شیرازی سرانجام در روز ۱۷ اسفند ۱۳۶۰ در حالی که برای شرکت در جلسهی شورای نگهبان عازم تهران بود در بین راه اصفهان نرسیده به دلیجان اتومبیلشان بر اثر ترکیدن لاستیک از جاده منحرف شد و بنابر نوشتهی برخی منابع ماشین واژگون شد و آیتالله ربانی را به یکی از درمانگاههای دلیجان منتقل کردند. هنوز ساعاتی از انتقال وی به درمانگاه نگذشته بود که جانبهجان آفرین تسلیم کرد و به دیدار حق شتافت.
این تصادف حکایت از امور مبهم و مشکوک میکند که مسئولان قضایی در صدد پیگیری آن بودند.
هنوز بسیاری از افراد نمیدانند که ایشان به شهادت رسیده، چون عوامل ضدانقلاب و نفوذیها در رسانهها چنان رفتار کردند و جلوه دادند که ایشان در اثر تصادف از بین رفتند، ولی حیدر جم با بررسیهایی، آثار شهادت وی را دیده است.
مهندس حیدر جم که در بسیاری از مسافرتهای بعد از انقلاب همراه آیتالله ربانیشیرازی بوده، به بیان شاهد عینی از توطئه علیه آیتالله ربانیشیرازی میپردازد و تصادف ایشان را امری ساختگی میداند و بر این اعتقاد است که وی را به شهادت رساندهاند. وی در اینباره به چند نکته اشاره مینماید:
۱ـ آیتالله ربانیشیرازی در دو شغل مهم و پراهمیت در دو شهر دور از هم، شیراز و تهران، شورای نگهبان و نمایندگی حضرت امام در استان فارس ایفای مسئولیت میکرد. بدینترتیب هر هفته بهطور متداول بایستی هم در جلسات شورای نگهبان شرکت میکرد و همچنین در شیراز مسائل اجتماعی انقلاب را پیگیری میکردند...
وی در خصوص فاجعهی شهادت آیتالله ربانیشیرازی چنین میگوید: «... به منزل علی ربانی رسیدیم. از شنیدن حادثه گریان و نالان بودیم و تلویزیون اخبار حادثه را اینگونه پخش کرد: "خودروی آیتالله ربانی شیرازی در اثر سرعت زیاد واژگون شد و ایشان دار فانی را وداع گفت". من از شنیدن خبر حیرتزده شدم، چون در مسافرتهای زیای که با حاج آقا داشتیم، دیده بودم اگر ماشین هم دارای شرایط مناسب بود که بتواند با سرعت زیاد حرکت کند، خود ایشان این اجازه را به راننده نمیداد.
صبح روز بعد هنگام طلوع آفتاب به دلیجان رسیدیم، همراهان به دنبال تشریفات و تحویل گرفتن جنازه رفتند، ولی من به محل حادثه و بازدید از علایم و آثار رفتم. حادثه در فاصلهی ده، پانزده کیلومتری دلیجان به سمت اصفهان روی داده بود.
۲ـ ترکیدن لاستیک
ترکیدن لاستیک (سمت چپ عقب) به هر ترتیبی که اتفاق افتاده باشد ـ در اثر اصابت گلوله و یا عامل دیگر ـ خودرو میبایستی به سمت چپ منحرف شده باشد و اگر مهارت راننده و تسلط به فرمان ایجاد کند که اجازهی انحراف به چپ و خارج شدن از جاده را نداده باشد، لازم است که کنترل صورت گرفته باشد و شرایط توقف خودرو این را نشان میداد.
۳ـ واژگون شدن
اگر آنچه در اخبار تلویزیون مطرح و سرعتی که به آن اشاره شد درست باشد، میبایستی که خودرو پس از ترکیدن لاستیک به سمت چپ منحرف و مسیر نسبتاً طولانی را در کف بیابان پیموده باشد و یا اگر واژگون میشد، میبایستی غلت زده باشد و یا اگر غلت نزده، میبایستی مقدار زیادی روی زمین کشیده شده باشد. مضافاً به اینکه ماشین ضد گلوله و سنگین بود که قبل از انقلاب از طرف نیروی هوایی برای استفاده خریداری شده بود و پس از انقلاب تعدادی از آنها در بندر امام مانده بود و حاج آقا ربانی بعد از حادثهی سوءقصد و تیراندازی و زخمیشدنشان با اطلاع فرمانده نیروی هوایی از آن استفاده میکرد. با دلایلی که ذکر شد هیچگونه آثار خراش، غلت و یا کشیدگی در روی بدنهی اتومبیل دیده نشد، فقط در روی دماغ سمت راست گلگیر به اندازهی کمی فرورفتگی بود که بدون هرگونه رنگرفتگی و سایش و خاکآلودگی بود.
با دیدن خودرو حس کنجاوی من بیشتر تحریک میشد، اطراف و بدنهی خودرو را به دقت مورد بررسی قرار دادم. رویهی لاستیک چرخ چپ عقب کاملاً کنده شده و به نظر میرسید که در کارگاه با مهارت بهوسیلهی ابزار قسمت رویهی لاستیک را روکن نمودهاند. همچنین احتمال تعویض چرخ عقب با یک لاستیک نخنما نیز وجود داشت. روی شیشه در سمت راننده یک اثر ضربخوردگی در وسط و شکستگی به قطر ۲۰ سانتیمتر دیده میشد.
مشاهدات خود را از وضع ماشین به علی آقا (فرزند آیتالله ربانیشیرازی) گزارش دادم و ساعتی بعد علیرغم آنکه خودرو بر روی یک تریلر گذاشته شده و به شهر دلیجان حمل شده بود، مجدداً اتومبیل را بازدید نمودیم و نتیجهی مشاهدات را برای اطرافیان تشریح کردم.
۴ـ مینیبوس از راه رسید بعداً کسب اطلاع شد که مینیبوسی از راه رسید که شخصی ملبس به لباس روحانیت، فقط مرحوم آیتالله ربانیشیرازی را در مینیبوس گذاشته و به سمت دلیجان حرکت کرده است.
۵ـ نکتهی اصلی و حساس در اینجاست که اگر بعد از حادثه، شخصی که در مینیبوس با فاصلهی کمی از آیتالله ربانیشیرازی و بقیهی همراهان (راننده و محافظ) قرار داشته، از سر نوعدوستی خواسته کمک کند، چرا تنها ایشان را با خود برده است؟!
۶ـ میزان آسیبدیدگی و جراحت در محل شستشو و زمان کفن و دفن، جنازه به دقت مورد بررسی قرار گرفت. هیچنوع اثر شکستگی و ضربدیدگی و خراش در روی بدن متوفی دیده نمیشد، فقط روی پیشانی بین دو ابرو یک اثر کمرنگ کبودی به اندازهی یک سانتیمتر مربع و مقدار کمی خون در داخل گوشها و به همان اندازه در داخل سوراخ بینی دیده میشد.
در اینجا این تصور پیش میآید که اگر جریان خون در داخل سوراخ گوش و در بینی در اثر ضربهی وارد شده و شکستگی جمجمه بوده باشد، مصدوم باید در لحظهی سوار شدن به مینیبوس در حال بیهوشی بوده باشد، در صورتی که شواهد خلاف این را نشان میداد. آقای ربانی در موقع سوار شدن به مینیبوس سالم بودند!
پس از انجام مراسم تشییع و تدفین جهت بررسی بیشتر شبانه در بیمارستان آیتآلله گلپایگانی در قم و بیمارستان اراک با دو سرنشین (راننده و محافظ) ملاقات کردم. از اینکه دو نفر سرنشین که ظاهراً هیچگونه آسیبی ندیده بودند، جدا از هم در قم و اراک بستری شده بودند، شگفتزده شدم؛ نکتهای که متأسفانه اصلاً مورد توجه قرار نگرفت.
راننده از وضع و حال آقا سئوال کرد، ابتدا برای اینکه از فوت آیتالله ربانیشیرازی ناراحت نشود، گفتم که حال آقا خوب است و از شما احوالپرسی میکرد، خیلی دعا کرد و تشکر نمود تا اینکه در فاصلهی نیمساعت به او اطلاع دادم که حاج آقا فوت کرده است. خیلی ناراحت شد و در حین گریه گفت اگر حاجآقا زنده بود مرا دلداری میداد و دعوت به صبر میکرد.
در مورد سرعت زیاد و سبقت گرفتن از او سئوال کردم، اظهار داشت که با وجود حضور چند خودرو و تریلر در سمت حرکت و در جهت مخالف امکان سرعت زیاد و سبقت وجود نداشت و اضافه کرد، خودم دیدم که یک مینیبوس بعد از حادثه توقف کرد و مردی با عمامه از آن بیرون آمد و حاج آقا را با خود برد.
بدینترتیب این شخصیت ممتاز انقلاب اسلامی و مجاهد نستوه مظلومانه به شهادت رسید و موضوع قتل و مرگ وی بیسرانجام ماند. در سالهای بعد دربارهی مشکوک بودن کشتهشدن این سرباز اسلام، رهبر فرزانهی انقلاب اشاراتی نمودند.
شنیده شد که راننده پس از بهبودی و مرخصی از بیمارستان در یک کارخانه مشغول به کار میشود و چندی بعد بهگونهای مرموز و مشکوک درست در سالگرد حادثه فوت کرد.
در نامهی شماره ۴۲۷۱۹/۴/۱۶۰ مورخهی ۱۴/۱/۶۱ نظر کارشناسان ادارهی تشخیص هویت و پلیس بینالملل چنین آمده است: «آثار موجود بر روی شیشهی ارسالی مورد بررسیهای میکروسکوپی قرار گرفت. بر روی این آثار شکستگیهای متعددی با خطوط منظم دایرهایشکل نظیر شکستگیهای حاصله از برخورد گلوله مشاهده میگردد، لذا این آثار احتمالی میتواند در اثر برخورد گلوله ایجاد شده باشد».
همچنین صورتمجلس مورخهی ۱۸/۱۲/۱۳۶۰ در مورد پیدا شدن یک پوکه فشنگ ژ۳ در سه متری محل حادثه، وقوع ترور و تیراندازی را تأیید مینماید. به احتمال قریب به یقین این عالم بزرگوار و مبارز سرسخت به دنبال توطئهای در داخل مینیبوس به قتل رسیده است. [۲۰]
حضرت امام خمینی(ره) در سوگ این روحانی بزرگوار و مجاهد فیسبیلالله در پیامی به ملت ایران به تجلیل از شخصیت و مبارزات آیتالله ربّانیشیرازی در تاریخ ۱۸ اسفند ۱۳۶، چنین فرمودند:
بسمالله الرحمن الرحیم
إنا لله و إنا إلیه راجعون
با کمال تأسف رحلت غمانگیز جناب حجتالاسلام والمسلمین، مجاهد عزیز، آقای ربانیشیرازی را به اسلام و اولیای معظم اسلام، بویژه حضرت بقیهالله ـ أرواحنا فداه ـ و به ملت شریف و حوزههای علمیه و اهالی محترم فارس و بازماندگان این فقید سعید تسلیت عرض میکنم. در طول تاریخ، مدعیان فضیلت و مجاهدت و شجاعت و تعهد به حق و دین بسیار بودهاند و هستند؛ لکن صاحبان فضایل و مجاهده و تعهد به حق و حقیقت در اقلیتاند، و تنها در سختیها و گرفتاریها و حقگوییها در مقابل قدرتهای شیطانی است که مدعیان لافزن از متعهدان بیسروصدا و خالصان فداکار از مغشوشان ریاکار متمایز میشوند. مرحوم مجاهد، سعید ارزشمند، ربانیشیرازی، که اکنون در جوار حق آرمیده و ما از برکات وجودش محروم شدیم از این اقلیت بود. او در طول زندگانی شرافتمندانه خود، چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، در مقابل باطل و باطلها ایستاد و از خود نرمش نشان نداد. او در حبسها و زجرها و ناملایمات با قامت راستِ انسانهای متعهد ایستادگی کرد و تسلیم نشد. او - که خدایش رحمت کند و به جوار قرب حضرتش بپذیرد - با روحی ملایم در مقابل دوستان و مؤمنان و مقاوم در برابر دشمنان خلق به لقاءالله پیوست؛ و ما عقبماندگان که احتیاج به این مردان حق داریم از آن کمال و جمال محرومیم. از خداوند متعال توفیق خدمت برای همگان، و سعادت و صبر در این مصیبت برای دوستان و بازماندگان ایشان را خواستارم.[۲۱]
*************************************************************
پانویس
۱- پایگاه اطلاع رسانی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
۲- زندگی نامه آیتالله ربانی شیرازی به قلم خودش، فصلنامه ۱۵ خرداد ۱۳۸۴ شماره ۶.
۳- پایگاه اطلاع رسانی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
۴- زندگی نامه آیتالله ربانی شیرازی به قلم خودش، فصلنامه ۱۵ خرداد ۱۳۸۴ شماره ۶.
۵- تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی- مرکز اسناد انقلاب اسلامی- ص ۴۷ تا ۴۵
۶- همان ص ۴۰تا ۳۹
۷- جلیل عرفان منش، خاطرات پانزده خرداد؛ شیراز، ویراست دوم، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی
۸- همان
۹- تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی- مرکز اسناد انقلاب اسلامی ص ۱۳۷ ت ۱۳۶
۱۰- متن اعلامیه آقایان حاج شیخ حسینعلی منتظری و حاج شیخ عبدالرحیم ربّانی شیرازی درباره اعلمیت امام، اسناد انقلاب اسلامی، ج ۲، پیشین، صص ۱۷۸ ـ ۱۷۹
۱۱- زندگی نامه آیتالله ربانی شیرازی به قلم خودش، فصلنامه ۱۵ خرداد ۱۳۸۴ شماره ۶.
۱۲- همان
۱۳- مجله پیام انقلاب، سال پنجم ص ۲۱
۱۴- همان ص ۲۱
۱۵- تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی- مرکز اسناد انقلاب اسلامی- ص ۲۷۴ تا ۲۷۳
۱۶- صحیفه امام، ج۱۴، ص۲۴۱
۱۷- کیهان، شماره ۱۰۹۳۴، ۰۱/۱۲/۱۳۵۸
۱۸- همان
۱۹- همان
۲۰- تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی- مرکز اسناد انقلاب اسلامی- ص ۲۸۰ تا ۲۷۶
۲۱- صحیفه امام، ج ۱۴، ۸۶