شهید آیتالله سیدحسن مدرّس با نام اولیّهی سیّدحسن قمشهی اسفهای در سال 1287ق برابر با 1249ش دیده به جهان گشود. مدّرس از 6 سالگی به مدت 10 سال در قمشه مشغول فراگیری مقدمات از جمله ادبیات عربی و فارسی میشود. در 16 سالگی برای ادامه تحصیل عازم اصفهان شده و نزدیک به 13 سال معارف دینی اعم از منقول و معقول را نزد بزرگانی همچون میرزا جهانگیرخان قشقایی فیلسوف و عارف نامدار، عبدالعلی هرندی نحوی و... میآموزد. وی پس از واقعهی تحریم تنباکو، عازم عتبات عالیات شده و در سامرّا به محضر میرزای شیرازی شرفیاب میشود. سپس در نجف اشرف علاوه بر استفاده از اکثر بزرگان و اعاظم حوزه، بیشترین فیض خود را سالها از محضر حضرات آیات عظام آخوند خراسانی و سیدکاظم طباطبایی یزدی میبرد.
ایشان بعد از حدود 7 سال به اصفهان بازگشته و شروع به تدریس مینماید. در ایام جنبش مشروطه در معیّت آیتالله حاج آقا نورالله عالم برجستهی اصفهان به مبارزه علیه استبداد بر میخیزد.
پس از پیروزی مشروطیت و تصویب قانون اساسی و گنجاندن اصل تراز اول (نظارت فقهاء بر مصوبات مجلس)، به همراه 20 فقیه دیگر از سوی مراجع عظام نجف به مجلس معرفی شده و مجلس دوم شورای ملی ایشان را به عنوان یکی از 5 تن فقهای تراز انتخاب میکند. مدرس که از دوره سوم تا ششم در قامت نمایندگی مردم تهران در مجلس به فعالیت سیاسی خود ادامه داد و به واسطهی شجاعت و آزادی خواهی و سیاست پیشگی دینمدارانهی خود، همچنان پس از گذشت قریب نود سال، ستارهی فروزندهای است که نام ماندگارش در آسمان سیاست و دیانت حک گردیده و زندهی تاریخِ ایران زمین نام گرفته است.
حلاوت نمایش درخشان حریّت مدرس در هنگامهی خفقان دهشتناک رضاخانی آنگاه شیرنتر است که نگریسته شود، چگونه بزرگ و کوچکِ رجال نامی و مدعی دوران مشروطه در گوشهای خزیده و از ترس لب از لب باز نمیکنند. رضاخان قلدرمآب که علی رغم ایجاد جوّ ارعاب و تهدید و ترورهای پی در پی و نیز توهینهای مکرر از جمله اقدام رذیلانهی نواختن سیلی بر صورت آن پیر فرزانه توسط ایادی بینزاکت و ضد دینش در مجلس، نتوانسته بود طرفی ببندد و از دست مدرس مستأصل گردیده بود، در جریان انتخابات فرمایشی دورهی هفتم مجلس که نمایندگان از پیش توسط وی برگزیده شده بودند، در نمایشی مبتذل و مضحک که حتی یک رأی خودِ مدرّس هم خوانده نشد، مانع ورود آن بزرگمرد، به مجلس گردید. مدرس در آذر 1307 به کاشمر تبعید شده و نهایتاً پس از 9 سال اسارت، در 10 آذر 1316 و در بیست و هفتمین روز از ماه مبارک رمضان و با زبان روزه و در آستانهی اذان مغرب مزدوران نانجیب رضاخان با پیچیدن عمامه به دور گلو، وی را خفه کرده و به شهادت رسانیدند.