به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شورای نگهبان، ۲۶ تیر ماه سالگرد تأسیس شورای نگهبان است که مقام معظم رهبری آن را چشم بینای نظام میدانند. به همین مناسبت در ویژهنامهای که در قالب مصاحبه، گزارش، عکس تاریخی است به تاریخچه و همچنین وظایف، ساختار و عملکرد این نهاد نظارتی خواهیم پرداخت که در
اولین گزارش این ویژهنامه به تاریخچه تاسیس شورای نگهبان پرداخته شد و در دومین گزارش به مناسبت ۱۸ تیر سالروز رحلت آیت الله محمد محمدی گیلانی دومین دبیر شورای نگهبان به زندگی و کارنامه فعالیت های ایشان پرداخته شده که متن کامل آن را از نظر میگذرانید.
تولّد و تحصیلات
آیتالله محمّد محمّدی دعویسرایی مشهور به گیلانی در نهم شهریور ۱۳۰۷ در دعویسرا از توابع شهرستان رودسر در استان گیلان و در خانوادهاى متدیّن و کشاورز پا به عرصهی وجود نهاد.
پدرش مرحوم حاج محمّدجعفر از مردان نیک و خوشنام روستا بود که به سلک نیاکانش به طریق کشاورزى و شالیکارى اشتغال داشت و مادر مکرمهاش صفیه خانم نیز علاوه بر رتق و فتق امور منزل در مزارع برنج نیز کمک حال همسر خویش بود.
ایشان دوران کودکى را در زادگاهش پشت سر گذاشت. کودکى وى همزمان بود با دوران اسلامستیزى پهلوی اول. از همین رو شعائر مذهبى و بالاخص حوزههاى علمیه صدمات و لطمات زیادى دیده بودند و اغلب مدارس دینى از جمله مدرسه دینى رودسر تخریب و علماى ذى نفوذ مناطق خلع لباس، تبعید یا منزوى شده بودند. حاج محمد جعفر فرزند خردسالش را به مکتبخانهی روستا فرستاد و، چون استعداد فوق العادهاى داشت، به سرعت خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را فراگرفت و در کنار آن، در امور کشاورزى به والدین خود نیز کمک مىکرد.
وی پس از سقوط حکومت ضد دین رضاخان و در سال ۱۳۲۳ به امر و تشویق والدینش وارد حوزه علمیه رودسر گردید و علوم مقدمات دینى را در محضر آیتالله حاج سید محمدهادى روحانى که مؤسس حوزه و نیز از عالمان خوش نام آن سامان به شمار مى رفت، به خوبى آموخت. [۱]
عزیمت به قم
آیتالله محمدى گیلانى در سال ۱۳۲۵ جهت ادامهی تحصیل به قم عزیمت کرده و ادبیات، سطح و دورهی خارج را در حوزه علمیهی قم به پایان میرساند.
ایشان در همین رابطه مىنویسد:
«در سال ۱۳۲۵ شمسى به قم عزیمت کردم و ادبیات حوزه را فراگرفتم و دروس سطوح را پایان بردم و از اول کتاب اذان تا آخر احکام نماز جماعت در درس آیتالله العظمى بروجردى شرکت کردم و در طول این مدت بخش حکمت، شرح منظومه حکیم سبزوارى را خدمت بعضى از بزرگان خواندم و در درس اسفار حضرت صالح المتألهین علامه طباطبایى به مدت ۷ سال یعنى تا آخر سفر نفس شرکت کردم و در این مدت خودم درس معقول و منقول نیز تدریس مى کردم.» [۲]آیتالله محمدی گیلانی در دوران تحصیل خود خوشهچین افاضل و اعاظمی همچون شیخ ابوالقاسم نحوی قمی و شیخ علیرضا ممجّد لنگرودى (ادبیات)، آیتالله میرزا علی مشکینی و سیدمحمدتقی درچهای (شرح لمعه)، سیدعبدالوهّاب بتولى گیلانى و شهید محراب آیتالله صدوقی (قوانین)، آیتاللهالعظمی محمدتقی بهجت و آیتالله حاج شیخ مرتضی حائری (مکاسب)، آیتالله شیخ عبدالجواد اصفهانى معروف به جبل عاملى (رسائل)، آیتالله منتظری (رسائل، شرح تجرید و شرح منظومه حاجملاهادى سبزوارى)، آیتالله سیدمحمد باقر سلطانى طباطبایى و آیتالله حاج شیخ عبدالحسین فقیهى رشتى (کفایه)، آیتالله العظمی سیدمحمّد محقق داماد، آیتالله العظمی میرزا هاشم آملی و آیتالله سیدمرتضی مرتضوی لنگرودی (خارج فقه و اصول) بود.
ایشان به طور ویژه و در طول سالهای متمادی از محضر آیتالله العظمی بروجردی، حضرت امام خمینی (ره) و علامه طباطبایی بهرهی وافری برد.
آیتالله محمد محمدی گیلانی و آیتالله عبدالله جوادی آملی
در وصف استاد
آیتالله محمدی گیلانى بىتردید یکى از بهترین دانش آموختگان مکتب علمى و معنوى و سیاسى حضرت امام خمینى (ره) به شمار مىرود. وى در طول ۱۰ سال از درس اصول امام (ره) در حوزهی قم بهرهمند شد و از افراد مورد اطمینان آن یگانهی دوران بود، به گونهاى که حضرت امام (ره)، اجازات بخشى از فضلای حوزه قم و برخى از علمای بلاد را با توصیه و معرفى وى صادر مىفرمود.
آیتالله گیلانى از جمله فضلاى معروف قم به همراه سایر فاضلان و مدرّسان انقلابى بعد از رحلت آیتالله العظمی بروجردى، امام (ره) را به عنوان مرجع، معرفى و مردم را به تقلید از این شخصیت کمنظیر تشویق کرد.
ایشان خاطره جالبى از دیدار على امینى [نخست وزیر رژیم پهلوی بین سالهای ۴۰ – ۳۹]با حضرت امام خمینى (ره) را مطرح مىکند:
«در سال ۱۳۴۲ خبر آوردند که امینى نخست وزیر وقت به همراه عده اى جهت دیدار امام (ره) به قم آمده است. حضرت امام (ره) از جا بلند شدند و به اندرون رفتند که بعداً فهمیدم این عمل رمز اخلاقى امام (ره) بود. وقتى آنها آمدند و نشستند حضرت امام (ره) از اندرون تشریف آوردند و آنها بلند شدند و اظهار ادب و اخلاص به محضرشان کردند. من فهمیدم علت اینکه حضرت ایشان نزدیک ورود امینى به اندرون رفتند، پاس حرمت فقاهت و بیت نبوت و وراثت انبیاء بود؛ که وارثان انبیاء براى یک مشت فاسق تواضع نکنند و بلکه آن فاسقان و فاجران براى حضرت ایشان قیام کنند. امام (ره) آن روز غیرمعمول نشستند. دوستانى که با ایشان آشنایند، مىدانند که امام (ره) خیلى مؤدب مىنشینند. ولى آن روز طورى نشستند که برداشت نشود که به خاطر آنها، امام (ره) روش دیگرى را پیش گرفتند.
امام (ره)، امینى را نصیحت مىفرمودند و او هم بله بله مىگفت. ایشان حتى یک جمله خوش طبعى و شوخى هم کردند که در آن نظر تقویت و سازندگى داشت و یکى از مظاهر عرفان عملى ایشان که از عملشان تراوش مىکرد، همین مسئله سازندگى و تربیت بود. به عنوان مثال ایشان سعى مىکردند وجوهى که بین طلبهها تقسیم مىکردند روح توقع در طلبهها پدید نیاورد و آنها مناعت نفسشان را از دست ندهند و براى پول خضوع و خشوع نکنند.» [۳]
در یکی از اسناد محرمانهی ساواک به شمارهی ۱۷۰۶ و به تاریخ مهر ۱۳۴۳ با موضوع مجلس درس [امام]خمینی، از ساوک قم به ریاست ساواک تهران آمده است: «طبق اطلاع واصله، چندی قبل چند نفر از طلاب به نام شیخ رضا محلاتی و سیدرسولی و حجازی و شیخ احمد منتظری و محمدی رودسری [گیلانی]به نمایندگی از طرف عده زیادی از طلاب قم از [امام]خمینی تقاضا نموده که بعداز ظهرها نیز مجلس درسی از طرف ایشان دایر شود. آقای خمینی هم این تقاضا را پذیرفته و مدتی بعداز ظهرها در کوچه آقازاده مسجد سلماسی اصول تدریس میکردند و، چون تعداد محصلین علوم دینی زیاد و محل کوچک بوده طلاب مزبور خواهش میکنند که این مجلس درس به مسجد مرحوم آقای بروجردی (مسجد اعظم) یعنی همان جایی که صبحها تدریس میکنند منتقل شود. [امام]خمینی هم قبول میکند و فعلاً مدتی است [امام]خمینی از ساعت ۶ تا ۵ بعداز ظهر در مسجد اعظم، اصول تدریس میکند.» [۴]
در یکی از گزارشات اطلاعات داخلی اداره کل سوم ساواک با موضوع؛ مشاوره شریعتمداری و خمینی و با شمارهی ۲۱۳۴ آمده است که آقایان [امام]خمینی، شریعتمداری و مرعشی نجفی تصمیم گرفته اند برای شهرهایی که در قم طلبه دارند نماینده و رئیس تعیین کنند و از همین رو آقای محمدی رودسری [گیلانی]را به عنوان رئیس طلبههای گیلان تعیین نمودهاند. [۵]
در محضر حکیم
ایشان در میان اساتید یاد شده به غیر از آیتالله العظمی بروجردی و حضرت امام خمینی (ره) بیشترین ارتباط را با مرحوم علامه طباطبایى داشت و در طول ۷ سال از از انفاس قدسى ایشان در دروس تفسیر و فلسفه بهرهمند مىگردد. همچنین علاوه بر شرکت در درسهای عمومى علامه طباطبایی در دروسى که شبهاى پنج شنبه و جمعه در منازل افراد خاص منعقد مىشد، نیز شرکت مىکرد.
آیتالله محمدی گیلانى بیشترین همت خویش را بعد از فقه و اصول به فراگیرى علوم عقلى مانند حکمت و عرفان و نیز تفسیر و درایة و رجال مصروف داشت؛ و نیز سالیان متمادى به تدریس آنها پرداخت. وقتى علامه طباطبایى در دوران تدریس خبردار شد که آقای محمدى گیلانى قصد ترک حوزهی علمیهی قم به مقصد یکی از شهرهای شمالی را برای همیشه دارد، وى را از این کار برحذر داشت و فرمود: «من وجود شما را براى رونق بخشیدن به توان علمى حوزه مفید و مؤثر مىدانم.» علامه با این کار، وى را از مسافرت منصرف کرد. [۶]
همگام با نهضت اسلامی
مرحوم آیتالله محمدی گیلانی از همان ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و با برافراشته شدن پرچم نهضت اسلامی توسط امام راحل به سرعت در صف یاران ایشان قرار گرفته و در طول سالهای مبارزه و در اوج خفقان و استبداد ستمشاهی یک دم از همراهی مراد و استاد عزیز خود نیآسود و علیرغم همهی سختیها و مشکلات عارض شده در دوران طاغوت، تا به آخر وفادارانه در خط امام (ره) پایدار ماند.
ایشان نیز همچون دیگر یاران صدیق امام (ره) رنج و تعب بسیاری را در این راه به جان خرید و بارها ممنوعالمنبر، احضار و بازداشت شد.
پس از قیام خونین ۱۵ خرداد، جمعی از علماء، مدرسین و فضلای برجستهی حوزه علیمه قم از جمله حضرت آیات محمدی گیلانی، ربانی شیرازی، جنتی، خزعلی، مشکینی، ربانی املشی، مؤمن و ... در تاریخ ۸/۷/۱۳۴۲ و طی نامهای سرگشاده و شدیداللحن خطاب به هیأت دولت، به شدت از بازداشت مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیتالله العظمی خمینی «ادام الله ظله» انتقاد کرده و با ذکر اینکه جرم ایشان دفاع از دین و آزادی بوده است، خواستار آزادی فوری و بازگشت ایشان به قم میشوند. [۷]
با بازداشت مجدد و تبعید امام (ره) در آبان سال ۱۳۴۳ آیتالله محمدی گیلانی به همراه جمعی دیگر از علمای حوزه علمیهی قم و یاران امام (ره) طی یک ابتکار و در استفتاهای جداگانهای از محضر حضرات آیات عظام میلانی، مرعشی نجفی در خصوص وضعیت مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیتالله العظمی امام خمینی و چگونگی زنده نگه داشتن نام و یاد ایشان و همچنین ادای تکلیف در قبال نهضت اسلامی در اوج خفقان ستمشاهی طلب استرشاد و راهنمایی میکنند که بازتاب وسیعی پیدا میکند. [۸]
یاران امام (ره) در نامههای متعددی خطاب به امیرعباس هویدا نخست وزیر، خواستار بهبود وضعیت ملت و مملکت و نیز بازگشت امام خمینی (ره) به میهن از تبعید شدند. از جمله در نامهی سرگشادهی جمعی از حجج اسلام و فضلای حوزهی علمیه قم به هویدا به تاریخ ۲۹/۱۱/۱۳۴۳ که لحن بسیار تند و هشدارآمیزی آن هم در آن فضای خفقانآور دارد، آمده است: «جناب آقای نخست وزیر؛ متأسفانه در سالهای اخیر اقداماتی بر خلاف قوانین اسلام و قانون اساسی در این کشور مذهبی انجام یافته که موجبات ناراحتی عموم طبقات را فراهم آورده و فاصلهی عمیقی بین ملت و هیأت حاکمه که باید متفقاً در پیشرفت و عظمت دین و تعالی کشور بکوشند و با اعتماد و حسن اطمینان به یکدیگر در زمینهی واحدی فعالیت کنند- با کمال تأسف هر دولتی که روی کار آمده به جای آنکه به این اختلاف خاتمه دهد، آن را شدیدتر و احساسات ملت را علیه هیأت حاکمه برافروختهتر نموده است.
آیا در این مملکت (به اصطلاح دینی و مشروطه) مردم حق هیچ گونه اظهارنظر در سرنوشت خود نباید داشته باشند؟ خفقان، محدودیت، سانسور، تفتیش عقاید از یک طرف، شکست اقتصادیات و تصاعد هزینهی کمرشکن زندگی از طرف دیگر، ملت را از پای درآورده و اگر کسی از وضع موجود اظهار نارضایتی کند، سیاهچال زندان و سپس حکم دادستانی ارتش، زندگی تیرهی او را تیرهتر نماید. آخر در کدام گوشهی جهان تا این حد فشار، اختناق، حبس، زجر، شکنجه و ترور افکار بر مردم حکومت میکند؟ در کدام کشور، مراجع و زعمای دینی، سخن گویان مذهبی، روشنفکران، اساتید دانشگاه، تجار و اصناف، بالاخره طبقات متفکر و فعال کشور حق اظهار نظر در شئون اجتماعی خود ندارند؟ در جهان امروز کجا معمول است عدهای مطلقالعنان، حاکم مطلق بر جان و مال و ناموس مردم باشند و کسی حق فریاد و تظلم نداشته باشد؟ در کدام گوشهی دنیا سابقه دارد که یک مرجع دینی و زعیم فداکار ملی با داشتن مصونیت و صلاحیت قانونی که از کشور خود دفاع میکند و میگوید نباید بیگانگان با اتکا به مصونیت مطلق بر مال و جان و ناموس مردم تسلط داشته باشند او را به اتهام ناجوانمردانه «قیام علیه مصالح کشور و تمامیت ارضی» تبعید و در مملکت دیگری زندانی و ممنوعالملاقات نماید؟ آیا این قسم حکومت در بین ملل نیم [نیمه]وحشی آن هم در دوران حکومت فردی از پستترین انواع حکومتها شمرده نمیشود؟
آقای هویدا شما سری به زندانها بزنید و بپرسید این اصناف مختلف زندانی: علماء، وعاظ، اساتید دانشگاه، دانشجویان، تجار و اصناف به چه جرمی مدتها در زندان به سر میبرند، آیا جز دفاع از حریم قرآن و عظمت کشور و تظلم از خفقان و دیکتاتوری جرمی داشتهاند؟ آیا اگر کسی گفت نباید اسلام و قرآن مورد تهاجم واقع شود، کشور در چنگ بیگانگان افتد، ثروتهای مملکت به یغما رود، اختناق و فشار بر مردم حکومت کند، دولتها در تأمین خواستههای مردم باید کوشش نمایند، و بالاخره اگر کسی خواست با استفاده از حق قانونی خود در شئون کشورش اظهارنظر نماید، باید در سیهچال زندان زندگی کند و با محرومیتهای همهجانبه دست به گریبان باشد؟ ما برای حفظ مصالح عالیه اسلام و کشور عزیز جداً میخواهیم به منظور پایان دادن به وضع خطرناک موجود و رفع اختناق و رفاه حال عامه مردم فکری کنید و به خواستههای مردم ترتیب اثر دهید. طبقات مختلف کشور بالخصوص علمای اعلام و بالاخص حوزهی علمیه قم که مرکز هدایت و پرورش کشور است منتظرند که هر چه زودتر به وضع موجود خاتمه داده شود و مخصوصاً در اسرع اوقات، رهبر شیعیان، مرجع عالیقدر، حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی «مدظله علی رؤس المسلمین» را به قم عودت داده و سایر علماء و دانشمندان، اساتید محترم دانشگاه و دانشجویان و اصناف، تجّار و متدیّنین را آزاد نموده و بیش از این نسبت به احساسات پاک و گرم مردم بی اعتنایی نشود.» [۹]
این نامه که امضای ۵۵ نفر از فضلاء و چهرههای برجستهی حوزه علمیهی قم از جمله آیتالله محمدی گیلانی را در پای خود داشت از سوی هویدا بی پاسخ گذاشته شده و نیروهای سرکوبگر رژیم شاه با هجوم به حوزهی علمیهی قم و بازداشت جمعی از امضاءکنندگان آن نامه و نیز ایجاد رعب و وحشت در شهر قم و به خصوص آستان مقدس حضرت معصومه (س) و ایجاد موانعی برای زائرین حرم حضرت معصومه (س) واکنش تندی از خود نشان داد. در واکنش به این اقدام ددمنشانهی رژیم طاغوت، بار دیگر و اینبار با لحنی بسیار تندتر، مفاد نامهی قبلی توسط جمعی دیگر از یاران امام (ره) در ۵/۱/۱۳۴۴ خطاب به هویدا منتشر شد. [۱۰]در ۱۲/۱/۱۳۴۴ هم علمای حوزه علمیهی قم از جمله آیت الله محمدی گیلانی بار دیگر طی نامهای خطاب به هویدا خواستار اطلاع از وضع حال و محل اقامت حضرت امام خمینی (ره) در تبعید شدند. [۱۱]
در سند دیگری از ساواک به تاریخ ۱۱/۱/۱۳۴۹ با عنوانِ «دربارهی شیخ محمد محمدی [گیلانی]» که درخواستی است از سوی «مقدم» مدیرکل اداره سوم [ساواک]که احیاناً باید همان ناصر مقدم معدوم، آخرین رئیس ساواک رژیم پهلوی باشد، خطاب به ریاست ساواک تهران آمده است: «خواهشمند است دستور فرمایید اعمال و رفتار نامبردهی بالا را تحت مراقبت قرار داده و نتیجه را به این ادارهی کل اعلام نمایید.» [۱۲]در همین رابطه ساواک گیلان در نامهای با موضوع «محمد محمدی دعویسرایی فرزند محمد جعفر»، که به مدیرکل اداره سوم [ساواک]ارسال داشته آورده است: «در مورد مراقبت از اعمال و رفتار نامبردهی بالا آموزشهای لازم به منابع داده شده است و اخبار مکتسبهی بعد در این زمینه به موقع اعلام خواهد شد. ضمناً یک قطعه عکس مشارٌالیه به پیوست تقدیم میگردد.» [۱۳]برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله در سال ۱۳۵۰ با حجم گستردهی تبلیغاتی و نیز حضور مهمانان خارجی فرصت مناسبی برای یاران امام (ره) برای مبارزه و افشاگری علیه رژیم شاه فراهم کرد. همچنان که حضرت امام خمینی (ره) از تبعیدگاه خود در نجف واکنش تندی به این جشنها نشان داد.
از جمله افرادی که از این فرصت فعالانه حسن استفاده را کرد آیتالله محمدی گیلانی بود.
در همین مورد در یکی از اسناد ساواک به تاریخ ۷/۴/۱۳۵۰ ذیل موضوع «محمد محمدی دعویسرای فرزند محمدجعفر» و به امضای مقدم و خطاب به ریاست ساواک استان گیلان، آمده است: «برابر گزارشهای رسیده، برخی از عناصر مخالف در نظر دارند در خلال برگزاری جشنهای دو هزار و پانصد سالهی شاهنشاهی مبادرت به فعالیتهای مضره از جمله تظاهرات، پخش اعلامیه و خرابکاری نمایند، لذا ضروری است وضعیت عناصر افراطی از جمله نامبردهی بالا که دارای سابقهی مضره میباشد دقیقاً روشن گردد.
خواهشمند است دستور فرمایید سریعاً نحوهی فعالیت کنونی و ارتباط وی را با عناصر مشکوک و همچنین نشانی محل سکونت فعلی مشارٌالیه را تعیین و اعلام نمایند. ضمناً اعمال و رفتار و تماسهای یاد شده را تحت مراقبت قرار دهند و نتیجه را منعکس کنند.» [۱۴]این رویهی مبارزاتی آیتالله محمدی گیلانی در تمام سالهای منتهی به پیروزی انقلاب ادامه داشت.
میراث علمی
در سطور پیشین اشاره شد که آیتالله محمد گیلانی در طول سالیان تحصیل از محضر اعاظم و بزرگان کم نظیری افاضهی فیض بردهاند و همین برای ایشان توشهی گرانسنگ و ذخیرهی مستحکمی شد تا بتوانند بعدها به عنوان یک مدرّس برجسته و مؤلّف دانشمند، میراثی در خور توجه از خود برجای بگذارد. اما باید غمگنانه اذعان نمود متأسفانه این مواریث علمی آنچنان که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفته است.
تألیفات آیتالله محمدی گیلانى در دو بخش کتاب و مقالات تنظیم شده است که در ذیل به آنها اشاره میشود:
المعاد فى الکتاب والسنة، قرآن و سنن الهى در اجتماع بشر، قضا و قضاوت در اسلام، تفسیر «مناجات شعبانیه»، تفسیر «زیارت امینالله»، حقوق کیفرى اسلام، درسهایى از اخلاق اسلامى، شرح و تفسیر «زیارت وارث»، قصص المنافقین فیالقرآن، شرح دعای افتتاح، سروش قلم (مجوعه مقالات عربى و فارسى)، امام راحل و فقه سنتى، اسم مُستَأثر در وصیت زعیم اکبر (شرح و تفسیر اسم مستأثر در وصیتنامه سیاسى- الهى امام راحل (قدس سره)، ترجمه و تفسیر «الهیات شفاء» بوعلى سینا، شرح و تکمله بر کتاب «شوارق الالهام» حکیم لاهیجى، در سایه حکمت (ترجمه و شرح گزیدهای از سخنان حکمتآمیز امیر مؤمنان علی (ع)، شرح طلب و اراده، الامانة و الخلافة فى القرآن و الکتاب، عقائد الاسلامیه و عصمت الانبیاء.
گفتنی است شرح و حواشى این محقق و حکیم فرزانه بر اُمَّهاتی، چون «رسائل و مکاسب» شیخ انصاری، «کفایهالاصول» آخوند خراسانی، «فصوصالحکم» ابن عربی، «قانون» بوعلى، «اسفار» ملاصدرا، «شرح منظومهی» حاج ملاهادى سبزوارى نیز تاکنون منتشر نشده است. همچنین صدها مقاله در موضوعات قضایى، کلامى، فلسفى، فقهى، بیمه در مجلات تخصصی، چون فقه اهل بیت، مکتب اسلام، نور علم، حوزه، پاسدار اسلام و... از ایشان به چاپ رسیده است.
عصر انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی فصل جدیدی از فعالیتهای آیتالله محمدی گیلانی شروع شد. آقای گیلانی که از افراد نزدیک، معتمد و مورد وثوق امام (ره) بود عهده دار مسئولیتهای بسیار مهمی پس از انقلاب شد.
حاکم شرع و ریاست دادگاههای انقلاب اسلامی، عضویت و دبیری شورای نگهبان، مسئولیت رسیدگی به مشکلات شرعی شهرداریها، ریاست هیأت عفو، عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی که همگی اینها با حکم حضرت امام (ره) بود. همچنین در دوران رهبری حضرت آیتالله خامنهای نیز عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای نگهبان، نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، مشاورت رئیس قوه قضائیه، ریاست دیوان عالی کشور از جمله سوابق ایشان میباشد که بایستی نمایندگی سه دوره مجلس خبرگان رهبری از سوی مردم تهران را نیز به آن اضافه کرد.
علیرغم حجم سنگین مسئولیتها و اشتغالات اجرایی زیاد، اما کماکان و در کنار این امور تا حد امکان مشغول فعالیتهای علمی و تدریس نیز بودند. همچنین مباحث دروس اخلاق اسلامی ایشان که بسیار مورد توجه بود و بعدها کتاب آن نیز منتشر شد، از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش میشد.
مرزبان عدالت
یکی از دورانهای مهم و پر سر و صدای کاری آیتالله محمدی گیلانی مربوط به ایام ریاست دادگاههای انقلاب اسلامی و حاکم شرع بودن ایشان بر میگردد. از جمله برگزاری جلسات مشهوری، چون دادگاههای عباس امیرانتظام، دکتر شجاعالدین شیخالاسلام زاده، دکتر احمد مهدوی دامغانی و...
آیتالله محمد محمدی گیلانی، شهید سید اسدالله لاجوردی و شهید محمد کچویی
بعد از اینکه با حضور مرحوم آیتالله خلخالی به عنوان حاکم شرع در امر محاکمه و اعدام سران و وابستگان رژیم پهلوی و نیز فاسدان اقتصادی و قاچاقچیان مواد مخدر، نابسامانیهای بروز کرد، آیتالله محمدی گیلانی از سوی امام (ره) حاکم شرع شده و ریاست دادگاههای انقلاب اسلامی را بر عهده گرفت و انصافاً تلاش کم نظیری از خود برای اجرای عدالت به نمایش گذاشت تا حدی که این موضوع مورد اذعان و اعتراف افراد درگیر در این جریانات نیز واقع شد. روایت خانم آذر آریانپور همسر دکتر شجاعالدین شیخالاسلامزاده وزیر بهداری دولتهای هویدا و آموزگار در همین زمینه و در کتاب «پشت دیوارهای بلند، از کاخ تا زندان» خواندنی و قابل تأمل است. [۱۵]
دکتر شیخالاسلامزاده پس از پیروزی انقلاب اسلامی محاکمه و برایش حکم اعدام صادر شد، اما اندکی بعد با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد. وی پس از گذراندن حدود شش سال از محکومیتش به دلیل خدمات پزشکی انسان دوستانه مورد عفو قرار گرفت و آزاد شد.
محاکمه عباس امیر انتظام سخنگوی دولت موقت که به جرم جاسوسی برای آمریکا توسط آیتالله محمدی گیلانی به حبس ابد محکوم شد نیز مباحث و سر و صدای زیادی ایجاد کرد به طوری که تا سالیان سال و حتی بعد از رحلت ایشان نیز ادامه داشت. امیر انتظام و دوستانش در نهضت آزادی و رسانه هایشان در طول همهی این سالها، بارها آیتالله محمدی گیلانی را متهم نمودند که وی بدون دلیل و سند متقن و از روی غرض با وی و افرادی مانند مهندس بازرگان، او را محکوم به جاسوسی کرده است! اما مستندات آقای گیلانی به عنوان قاضی دادگاه امیرانتظام ناشی از اسناد و مدارک سفارت آمریکا بود که دانشجویان پیرو خط امام پس از تسخیر لانه جاسوسی بدان دست پیدا کرده و تقدیم دادگاه کرده بودند.
شایعهی بی اساس
آیتالله محمدی گیلانی دارای سه فرزند پسر به نامهای محمدجعفر، محمدمهدی و محمدکاظم بود. اولی که فرزند ارشد ایشان و دانشجوی داشگاه تهران بود در حادثهی تصادف در سال ۱۳۵۸ به رحمت ایزدی پیوست. اما دو فرزند دیگرش پس از انقلاب به عضویت سازمان منافقین درآمده و پس از شورش مسلحانه این گروه تروریستی در خرداد ۶۰ بر علیه نظام جمهوری اسلامی، منزل پدری را ترک و پس از زیست مخفیانه در خانههای تیمی، نهایتاً با مرگی تلخ سرنوشتی تأسف بار پیدا کردند.
اما بعد از این واقعه در جامعه اینگونه شایع و مشهور شد که آیتالله محمدی گیلانی شخصاً دو پسرش را محاکمه و اعدام کرده است و در طول سالیان پس از انقلاب بارها تکرار شد. اما واقعیت ماجرا این است که این دو نفر اصلاً دستگیر و محاکمه نشدند بلکه به طریق دیگری جان خود را از دست دادند. محمدجواد صرافزاده نوهی آیتالله گیلانی معتقد است دو داییاش در درگیری مسلحانه کشته شدهاند. همچنین روایت آقای حسینعلی نیری از همراهان قدیمی آیتالله محمدی گیلانی از این جریان تفاوتی ماهوی با نقل قول آقای صرافزاده ندارد بلکه فقط وی قائل است که فرزندان آقای گیلانی پس از دچار شدن به حادثهای در آذربایجان غربی و از ترس دستگیر شدن با قرص سیانور خودکشی میکنند.
در تاریخ ۵/۷/۱۳۹۱ که بار دیگر موضوع اعدام فرزندان آیتالله محمدی گیلانی توسط برخی نشریات تکرار شد، آقای نیری با انتشار نامهای در روزنامهی جمهوری اسلامی اشاره کرد:
«.. در میان انبیاء عظام الهی و ائمه اطهار (سلامالله علیهم) نیز مواردی بوده که همسر و یا فرزند آنها مثل فرزند حضرت نوح (ع) و یا جعفر کذاب از مسیر حق منحرف و در صف مخالفین قرار گرفتند، ولی هیچگاه آن پیامبر و یا امام معصوم اقدام حادی در مورد آنها نداشتند که سرمشقی برای شیعیان و پیروان آنها باشد.
آقایان و بزرگانی که با شخصیت آیتالله محمدی گیلانی آشنائی دارند به خوبی میدانند که این عالم بزرگ و عارف الهی همواره از قلبی رئوف و مهربان و سلم برخوردار بودهاند و در محاکم انقلاب اسلامی قبل از اجراء حکم در مقام ارشاد و هدایت و نجات انسانهائی بر میآمدند که قابلیت هدایت و برخورداری از رأفت و رحمت اسلامی داشتند؛ و بسیارند افرادی از وابستگان به گروهکهای منحرف که با ارشاد ایشان توبه کرده و به دامن ملت بازگشتهاند. اینجانب شخصاً موارد زیادی را شاهد بودهام که در مورد مجرمینی که مستحق تخفیف مجازات یا عفو و بخشش بودهاند مستقیماً معظم له از محضر مقدس حضرت امام «قدس سرهالشریف» برای آنها درخواست عفو میکردهاند. چگونه تصور میشود انسانی فقیه و عارف و واجد سجایای اخلاقی درصدد کشتن فرزندان خود بر آید آنهم به صرف هواداری از سازمان منحرفی بدون آنکه دستش به خون بیگناهی آغشته شده باشد و یا در عملیات نظامی شرکت کرده باشد؟ و اصولاً مگر همه هواداران منافقین که دستگیر میشدهاند به اعدام محکوم میشدند که بر فرض دستگیری این فرزندان، اینها نیز محکوم به اعدام شوند؟ [۱۶]
شورای نگهبان
بر اساس اصل ۹۲ قانون اساسی که اشعار میدارد: «اعضای شورای نگهبان برای مدت شش سال انتخاب میشوند، ولی در نخستین دوره پس از گذشتن سه سال، نیمی از اعضای هر گروه به قید قرعه تغییر مییابند و اعضای تازهای به جای آنها انتخاب میشوند.» سه نفر از حقوقدانان و همچنین سه نفر از فقها به قید قرعه کنار رفتند تا در تیرماه ۱۳۶۲، اعضای جدید جایگزین آنها شوند. بدین ترتیب حضرات آیات محمدرضا مهدوی کنی، غلامرضا رضوانی و محمدمهدی ربانی املشی از ادامهی عضویت باز ماندند و حضرت امام خمینی (ره) طی حکمی در ۱۱ تیرماه ۱۳۶۲ حضرات آیات محمد امامی کاشانی، محمد محمدی گیلانی و محمد مؤمن را به جای ایشان به عضویت فقهای شورای نگهبان منصوب نمودند.
اعضای شورای نگهبان، بین تیر ۱۳۶۲ تا تیر ۱۳۶۵، محل نهاد شورای نگهبان
ایستاده از راست: محمد صالحی، حسین مهرپور، علی آراد، خسرو بیژنی، سیّدجلالالدین مدنیکرمانی، حسن فاخری.
نشسته از راست: حضرات آیات؛ محمّد محمّدی گیلانی، محمّد مؤمن، لطفالله صافی گلپایگانی، ابوالقاسم خزعلی، احمد جنّتی و محمّد امامی کاشانی
آیتالله محمدی گیلانی در تیرماه سال ۱۳۶۷ و پس از استعفای آیت الله صافی گلپایگانی از شورای نگهبان به عنوان دبیر این نهاد برگزیده شدند که این سمت تا مهرماه سال ۱۳۷۱ ادامه داشت. همچنین در ۲۰ تیرماه ۱۳۶۸ و پس از رحلت حضرت امام (ره) عضویت ایشان در شورای نگهبان از سوی حضرت آیت الله خامنهای برای ۶ سال دیگر تمدید شد. نهایتاً در اسفند ۱۳۷۳ و به دلیل پذیرفتن ریاست دیوان عالی کشور از ادامهی عضویت در شورای نگهبان استعفا دادند.
جلسه اعضای شورای نگهبان بین تیر ۱۳۶۲ تا تیر ۱۳۶۵
آیتالله محمد محمدی گیلانی و دکتر محمد صالحی
گفتنی است در دوره حضور ایشان در شورای نگهبان انتخاباتهایی چون؛ دومین دورهی انتخابات مجلس شورای اسلامی در فروردین ۱۳۶۳، چهارمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری در مرداد ۱۳۶۴، سومین دورهی انتخابات مجلس شورای اسلامی در فروردین ۱۳۶۷، پنجمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری در مرداد ۱۳۶۸، دومین دورهی انتخابات مجلس خبرگان رهبری در مهر ۱۳۶۹، چهارمین دورهی انتخابات مجلس شورای اسلامی در فروردین ۱۳۷۱ و ششمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ۱۳۷۲ انجام گرفت. همچنین استفساریهی معروف مرحوم آیتالله غلامرضا رضوانی عضو سابق شورای نگهبان و رئیس وقت هیأت مرکزی نظارت بر انتخابات با موضوع نظارت استصوابی خطاب به آیتالله محمدی گیلانی دبیر وقت شورای نگهبان صورت گرفته است.
جلسه اعضای شورای نگهبان بین تیر ۱۳۶۸ تا تیر ۱۳۷۱
آیتالله محمد محمدی گیلانی، آیتالله محمد مومن، دکتر گودرز افتخار جهرمی و احمد علیزاده
مخالفت با قائم مقامی آیتالله منتظری
دو سال پس از تشکیل اولین دورهی مجلس خبرگان رهبری و در سال ۱۳۶۴ زمزمههایی مبنی بر انتخاب آیتالله منتظری به عنوان قائم مقام رهبری در مجلس خبرگان به گوش میرسید. در آن سالها، جایگاه فقهی بالا و همچنین سابقهی قابل اعتنای مبارزاتی آقای منتظری چهرهای وجیه از وی در نزد حضرت امام (ره)، بزرگان انقلاب، حوزههای علمیه، جامعه مدرسین و مردم ساخته بود. از همین رو برخی بزرگان در مجلس خبرگان از روی حسن نیت و به خیال تدوام، حفظ و در امان ماندن انقلاب اسلامی از خطرات و محظورات پس از امام (ره) را به تکاپو انداخت تا آیتالله منتظری را به عنوان قائم مقام ایشان برگزینند. اقدامی که برخی معتقد بودند ساز و کاری بدین شکل برایش در قانون اساسی پیش بینی نشده و در واقع غیرقانونی است.
این اقدام اعضای خبرگان در همان زمان هم مخالفان بسیار جدیای داشته است که بعدها و پس از عزل آقای منتظری از قائم مقامی رهبری نمایان گشت. شاخصترین و مهمترین مخالف قائم مقامی آیتالله منتظری خود شخص بنیانگذار کبیر جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی (ره) بود. همچنان که ایشان ضمن نامهی معروف ۶/۱/۱۳۶۸ خطاب به آقای منتظری میفرمایند: «والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را سادهلوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید، ولی شخصی بودید تحصیل کرده که مفید برای حوزههای علمیه بودید و اگر این گونه کارهاتان را ادامه دهید، مسلّماً تکلیف دیگری دارم و میدانید که از تکلیف خود، سرپیچی نمیکنم. والله قسم، من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم؛ ولی او را هم آدم خوبی میدانستم. والله قسم، من رأی به ریاستجمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد، نظر دوستان را پذیرفتم...» [۱۷].
اما ظاهراً برخی نخواستند این مطلب آشکار شده و آن پیر مراد سفر کرده را در عمل انجام شده قرار دادند. هر چند که بالاخره با مشیت الهی و الطاف خفیهی حضرت بقیتالله الأعظم (عج) این خطر با درایت رهبر کبیر انقلاب از سر نظام جمهوری اسلامی رفع شد.
از جمله مخالفان جدّی قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان که سعی بسیاری هم نمود تا این واقعه رخ ندهد، اما تلاشش بی ثمر ماند، آیتالله محمدی گیلانی بود. در کتاب نوانتشار «روایت رهبری» که شامل اسنادی منتشر نشده و ناگفتههایی است از انتخاب حضرت آیتالله العظمی خامنهای به رهبری، آمده است: «آقای محمدی گیلانی از اعضای خبرگان بجد مخالف انتخاب آیتالله منتظری به رهبری بود و تصمیم گرفت پیش از برگزاری اجلاسیهی فوقالعاده برای این انتخاب، موضوع را با امام (قدس سره) در میان بگذارد.» [۱۸]
اینکه شخصی بتواند در اوج قدرت و محبوبیت آیتالله منتظری که عکسهایش در کنار تصاویر امام (ره) قرار میگرفت و همگان او را فرد دوم نظام میدانستند، با وی مخالفت کند هر چند که در تراز شخصیتی همچون آیتالله محمدی گیلانی باشد، نشان میدهد خیلی کار سادهای نبوده و جرأت فوق العادهای میطلبیده است. روایت مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی در روزنوشتهای سالهای ۶۶-۶۵ خود از جریانات بازداشت و محاکمهی مهدی هاشمی گواه روشنی از این وضعیت در آن دوران دارد. از جمله آنکه آقای هاشمی در تذکری به حجتالاسلام والمسلمین محمدی ری شهری وزیر وقت اطلاعات که از سوی حضرت امام (ره) مسئول پیگیری و رسیدگی به پروندهی جنایات مهدی هاشمی که به شدت مورد حمایت آقای منتظری بود و در آن نهایت جدیت را از خود نشان میداد، عنوان میدارد؛ که مراقب باش با این همه جدیت در این پرونده اگر همین فردا آقای منتظری رهبر شود، چه سرانجامی خواهی داشت! نکتهای که آیتالله محمدی گیلانی نیز در دیدار با امام (ره) رندانه به آن اشاره میکند.
آقای محمدی گیلانی دربارهی نظر مخالف حضرت امام خمینی (ره) در مورد قائم مقامی آیتالله منتظری میگوید:
«یک روز قبل از مطرح شدن قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان (۲۵/۴/۱۳۶۴)، من ضمن تماس با دفتر امام (ره) کتباً از طریق آقای توسلی و آقای رسولی، از ایشان درخواست ملاقات کردم. در آن موقع اعلام شده بود که امام تا پانزده روز ملاقات ندارند. من در تکه کاغذی نوشتم مطلبی واجب و ضروری است، احساس وجوب کردم به عرض مبارک برسانم. امام اجازه دادند خدمتشان رسیدم. گفتم: «فردا قرار است موضوع قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان مطرح شود، خواستم به عرضتان برسانم به آقای هاشمی بگویید مطرح نشود. من به آقای منتظری ارادت دارم؛ خدمتشان درس خواندهام؛ ایشان را عابد و زاهد میدانم؛ ولی این خصوصیات، کافی نیست. او از عهده این کار برنمیآید...»
امام، گلههای سوزانی از آقای منتظری را آغاز کرد که کجا چه کرده و کجا چه ...! و اضافه فرمود: «احمد هم از او دفاع میکند! از منزل سیدمهدی هاشمی، دستنویسهای او را آوردهاند. من دیدم نامههای آقای منتظری از نوشتههای مهدی هاشمی الهام گرفته! این را من برای ایشان نوشتم!» سخن امام که به این جا رسید، من گفتم: «آقای منتظری عین نامه شما را آورد و در جلسه خواند و با خنده گفت: امام خیال کرده که آنچه من برایش مینویسم، الهام از سیدمهدی میگیرم!» امام فرمود: «نامه مرا آورد در جلسه خواند؟!» گفتم: «بله! آقای سیدعباس خاتم و سیدجعفر کریمی و چند نفر دیگر هم بودند.» امام فرمود: «او اینطور است!» عرض کردم: «بفرمایید که فردا ایشان به عنوان قائم مقام رهبری مطرح نشود.» امام قدری فکر کرد و فرمود: «احمد نیست، میشود شما زحمت بکشید و به آقای هاشمی بگویید بعدازظهر من ایشان را ببینم؟» عرض کردم: «بله، اما به آقای هاشمی نفرمایید که من آمدم [و این جریان را خدمت شما گفتم]. به هیچ کس نگویید. میترسم مرا هم شمسآبادی کنند یا مثل شیخ قنبر در چاه بیندازند!» این را که گفتم، امام –اعلیالله مقامه- سه بار خندید و فرمود: «خاطرت جمع باشد.» از دفتر امام، حرکت کردم و آمدم شورای نگهبان. جلسه [ی شورای نگهبان]تمام شده بود و بعد رفتم خدمت آقای هاشمی و گفتم صبح، خدمت امام رسیدم. کاری داشتم. فرمودند به آقای هاشمی بگویید که من ایشان را ببینم....
شب، بعد از نماز مغرب و عشا، خانم حاج احمدآقا زنگ زد که «حاجآقا! امام فرمودند: آنچه امروز ما صحبت کردیم، مبادا از شما تجاوز کند.» گفتم: «همین طور است.»
فردای آن روز، آقای هاشمی موضوع قائم مقامی آقای منتظری را در مجلس خبرگان مطرح کرد. پس از این ماجرا، روزی آقای هاشمی در حضور جمعی گفت: من بعدازظهر رفتم خدمت امام. امام فرمودند: «موضوع قائم مقامی آقای منتظری را فردا مطرح نکن.» گفتم: «چرا؟! ما در اجلاسیهی قبل، به آقایان گفتهایم که ایشان را به عنوان قائم مقام، مطرح کنیم.» فرمود: «نه، یکی از دوستان آمده و چنین گفته...». گفتم: ما اعلام کردهایم. نمیشود...» [۱۹]آیتالله امینی نجفآبادی که همشهری و از دوستان قدیمی آیتالله منتظری بوده و در آن زمان نائب رئیس دوم مجلس خبرگان هم بود، در این مورد میگویند:
«در آن زمان که خبرگان در اجلاس فوقالعاده در رابطه با انتخاب آقای منتظری به قائم مقامی در حال مذاکره بودند، آقای محمدی گیلانی در بیخ گوش من گفت: من در جماران بودم، در بیت امام گفته میشد که امام با انتخاب آقای منتظری به قائم مقامی موافق نیست. من نیز همین مطلب را آهسته به آقای هاشمی رفسنجانی گفتم، ایشان گفتند امام که نهی نکرده، به علاوه، در شرایط فعلی طرح این مطلب به مصلحت نیست، تا ببینیم چه پیش میآید.» [۲۰]آیتالله منتظری نیز قبل از نهایی شدنِ انتصابش به این مقام، طی نامهای به خبرگان اعلام میکند که بهتر است بحث در حول محور اصلِ جایگاه قائم مقامی شکل بگیرد و با این وسیله در حقیقت خود را کنار میکشد. ولی اصرارِ برخی از جمله آقای هاشمی رفسنجانی بر فضای جلسه غالب میشود.
آیتالله امینی معتقد است اگر این موضوع با امام (ره) در میان گذاشته شده بود دیگر آن همه هزینه و عواقب در پی نداشت: «مخصوصاً با توجه به نامهی آقای منتظری به مجلس خبرگان، که از آنان خواست از انتخاب او به قائم مقامی صرف نظر کنند، جا داشت خبرگان مسئله را با امام در میان میگذاشتند و اگر چنین شده بود، با عواقب و آثار این انتخاب، آن هم در زمانهای آغازینِ انقلاب مواجه نمیشدیم» [۲۱]تصریحات حضرات آیات محمدی گیلانی و امینی در این زمینه نشان میدهد چگونه و در کمال تعجب، آقای هاشمی رفسنجانی در مقام نائب رئیسی مجلس خبرگان اشارات امام (ره) در مخالفت با قائم مقامی آقای منتظری را نادیده و حمل بر عدم نهی ایشان گرفته! و چه نقش مؤثر و فعالی در تعیین آقای منتظری به قائم مقامی ایفا نموده است. در پی همین فعل و انفعالات است که آیتالله محمدی گیلانی در جلسهی معروف خبرگان در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ و در تشریح چگونگی انتخاب قائم مقام رهبری پرده از این راز بر میدارد که رئیس واقعی مجلس خبرگان آقای هاشمی است نه آیتالله مشکینی. [۲۲]مرحوم هاشمی رفسنجانی در خاطرات روزنوشت خود به تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۶۴ در باب مخالفت امام (ره) با این موضوع و پیامی که آقای گیلانی از سوی ایشان برای وی آمده است، مینویسد: «آقای محمدی گیلانی به دفترم آمد و پیام امام را درباره برنامه مجلس خبرگان آورد.... گفت که امام با انتخاب آقای منتظری [برای قائم مقامی]موافق نیستند.... شب، خدمت امام رفتم و راجع به پیام ایشان در مورد مجلس خبرگان مذاکره کردیم. نگرانند که تعیین آیتالله منتظری به عنوان رهبر آینده، باعث عداوت و کارشکنی رقبای دیگر شود. باید با احتیاط و مراعات جوانب کار، عمل شود.» [۲۳]موضوع مخالفت حضرت امام (ره) با قائم مقامی آقای منتظری آن قدر حساسیت ایجاد کرده و بحث برانگیز شده بود که حتی در جلسهی ۱۴ خرداد ۶۸ خبرگان برای تعیین جانشین امام (ره)، بار دیگر موضوع بحث و گفتگو در میان اعضای خبرگان شد. آیتالله محمد هاشمیان نمایندهی وقت مردم کرمان در مجلس خبرگان در نطق خود با اشاره به اطلاع آیتالله محمدی گیلانی از این جریان، گلایه و انتقاد تندی از اشخاصی که از نظر امام در این موضوع آگاهی داشته و به اطلاع اعضای خبرگان نرساندهاند، نموده و میگوید:
«خبرگان در آن انتخاب اولیهشان اشتباه کردند و حالا ما به روی خودمان نیاوردیم.
مردم خواهند گفت که در انتخاب قائم مقام رهبری شما چه کردید که امام عزیز ما شهید شد؟ امام عزیز ما از استکبار جهانی و همهی ابرقدرتها خم به ابرو نمیآورد، ولی در مقابل این قائم مقام رهبری بارها تقاضای مرگش را از خدا میطلبید و گریه میکند؛ و این دستاورد خبرگان بود. امام فرمودند من از همان اول مخالف بودم و حضرت آیتالله آقای شیخ محمدی گیلانی هم اطلاع داشتند؛ و ما اگر آن روز حس میکردیم که امام روحیهشان نسبت به ایشان این است، هرگز حاضر به این کار نمیشدیم. اما آنهایی که فهمیدند و به ما نگفتند، حالا ما نمیدانیم چگونه توجیه میکنند این حرف را. ما خیال میکردیم و علممان به این بود که حضرت امام به این کار صد در صد راضی هستند و میخواهند انقلاب را به وسیلهی تعیین قائم مقام رهبری بیمه کنند و بحث این بود؛ اما این چند سال امام عزیز ما چه کشید از این قائم مقام رهبری.»
آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان نائب رئیس به آقای هاشمیان تذکّر داد که «شما در موضوع صحبت کنید مفیدتر است؛ این حرفها گذشته است.»، اما آقای هاشمیان بحث خود را ادامه داد و متذکّر شد که مردم خواستار پیروی از رهنمودهای امام (قدس سره) هستند.
پس از صحبتهای آقای هاشمیان که آقای محمد محمدی گیلانی پشت تریبون قرار گرفت، آقای هاشمی رفسنجانی از ایشان خواست دربارهی ماجرای مخالفت امام با انتخاب آیتالله منتظری نیز توضیح دهد تا در تاریخ این نقطه روشن شود.
آقای محمدی گیلانی در بخشی از نطق خود، ماجرا را به این صورت روایت کرد: «آقایان میخواستند نام آقای منتظری را برای مرجعیت و قائم مقامی ببرند و ما مضطرب بودیم که ایشان میوهای است که هنوز پخته نشده و اگر بچینند پلاسیده میشود. البته دربارهی این مسئله با حضرت امام صحبت کردن خیلی مشکل بود. یا ممکن بود یک رندی این را بشنود و خبر بدهد که فلانی با مرجعیت آقای منتظری مخالف است و آن اصحابی که آن مرد بزرگوار [آیتالله منتظری]را ملکوک کردند، همان اصحاب به جان من بیفتند. من صبح روز شنبه زنگ زدم به آقای توسلی که من میخواهم خدمت امام برسم. گفتند بیا و ما رفتیم. روی یک مقداری کاغذ نوشتم که یک مطلب ضروری هست، تکلیف ایجاب میکند که من باید خدمتتان برسم. خودتان میدانید، اجازه میفرمایید؟ بسیار خوب، اگر نه من افراغ وظیفه کردم. آقای توسلی اندرون رفت و برگشت و گفت: «امام نگاه کرد و گفت مگر نمیدانی ملاقات ندارم؟... گفتم ایشان میداند که نوشته مطلب ضروری است. امام گفت بگو بیاید.» ما هم رفتیم. آقای حاج شیخ حسن صانعی هم طبق دئب و سنّتش میآمد توی آن حیاط کوچولو میماند، اگر وقت زیاد میشد اشاره میکرد یعنی بلند شو. ولی آن روز امام شاید حدود ۳۵ دقیقه صحبت کردند. من به ایشان عرض کردم آقا، آقایان خبرگان مصمّمند که نام آیتالله منتظری را برای مسئلهی رهبری ببرند. ولی من آن عبارت امیرالمؤمنین را که میفرماید؛ «و مجتنی الثمره لغیر وقت ایناعها کالزارع بغیر ارضه.» [دست انداختن به میوهای که هنوز نرسیده، مانند بذرپاشی در زمین شورهزار و نامساعد است. خطبهی پنجم نهج البلاغه]، برایش خواندم و گفتم البته ما غیر آقای منتظری که وارد انقلاب باشد، خب نداریم مثل ایشان. ایشان شروع کردند به دردل و گله از آقای منتظری که «همین طور است که شما میگویید. نظر من هم همین است.
دربارهی مسئلهی مرجعیت اینکه اینها باید از جا بلند بشوند (رأی گیری کنند) که ما آقا را مرجع کردیم، اینکه نمیشود. مرجعیت اینگونه بوده که مردم به طبع خودشان رفته رفته به فردی تمایل پیدا میکردند، یکی خود به خود تعیّن پیدا میکرد و من هم میل ندارم و راضی نیستم که به نام آقای منتظری این کار را انجام بدهند.» بعد هم صحبت طولانی کردند از بعضی نقاط ضعف بیت [آیتالله منتظری]؛ و حتی این را هم اضافه کردند، فرمودند «شما میدانید، احمد عزیزترین فرد خاندان من است، فلان کارهایی که او کرده- یکی از کارکنان بیت آقای منتظری را نام برد که در قید حیات است- اگر احمد میکرد، گردن احمد را میزدم. شما آنجا بیشتر تردّد کنید. آقای فاضل، آقای جوادی آملی، آقایان را هم وادار کنید که آنجا بیشتر تردّد کنند.» بعد ایشان فرمودند که «خب من چه کار کنم؟». گفتم «رئیس مجلس خبرگان، آقای مشکینی است، ولی واقعاً رئیس آقای هاشمی است. ایشان میتوانند کنسلش کند، یا به تأخیر بیندازد.» با آقای خمینی همهی شما آشنا بودید، ایشان انسان مؤدّبی بود. ایشان میل نداشت دخالت کند مگر آنجا که واجب میشد و تکلیف ایجاب میکرد. فرمودند «احمد که نیست، شما میروید دنبال آقای هاشمی و به ایشان بگویید؟». گفتم «البتّه میروم دنبال آقای هاشمی. اما آقا این مطلبی که گفته شد، خدمت شما باشد.». گفت «میدانم». گفتم «حتی به آقای هاشمی هم نگویید، ممکن است از آقای هاشمی درز کند، بیرون برود و اسباب زحمت برای ما بشود». گفت «نه، شما بروید به آقای هاشمی بگویید». من آمدم مجلس شورای اسلامی. حدود ساعت یازده بود. رفتم دفتر خدمت ایشان. گفتم. «من صبح خدمت آقا رسیده بودم، کاری داشتم ایشان من را فرستادند خدمت شما کار واجبی دارند.» بعداً نمیدانم آقای هاشمی چه کردند. آن تتمّه را باید از ایشان بشنوید که چطور شد.» [۲۴]از دیگر اشخاص دخیل در این موضوع که بر عدم رضایت امام (ره) بر انتخاب آقای منتظری به قائم مقامی رهبری صحه گذاشته است میتوان به مرحوم حاج سیداحمد آقای خمینی اشاره کرد. یادگار گرامی امام (ره) در رنجنامهی مشهور خود خطاب به آقای منتظری آورده است: «با این که معظمله با قائم مقامی شما مخالف بودند - و آیتالله آقای محمدی گیلانی شاهد این قضیه است- به خاطر حفظ مصلحت، سکوت کردند». [۲۵]
خَطیبٌ کَیفَ خَطیب
پس از بحث و گفتگو در مورد آقای منتظری و رأی قاطع خبرگان به پذیرش استعفای وی از قائم مقامی رهبری، نوبت به مذاکره در باب شورایی و یا فردی بودن رهبر پس از رحلت امام (ره) رسید. برخی به دلیل وجود شرط مرجعیت برای رهبری، آیتالله العظمی گلپایگانی را پیشنهاد کردند از جمله آیتالله آذری قمی که شخصاً مذاکراتی با ایشان در مورد پذیرفتن رهبری انجام داده بود که البته مورد اعتراض برخی از اعضای خبرگان قرار گرفت که چرا بدون هماهنگی خبرگان این کار را کرده است. آیتالله العظمی گلپایگانی نیز جواب رد داده و عنوان کرده بودند «این کار از عهدهی من ساخته نیست». از همین رو آقای آذری قمی پیشنهاد داد، آیتالله خامنهای به عنوان قائم مقام آیتالله العظمی گلپایگانی انتخاب شده و ادارهی امور را عملاً ایشان در دست بگیرند. این گزینه مورد استقبال قرار نگرفت و برخی اعضاء طی سخنان مبسوطی با اذعان به جایگاه والای مرجعیت و وزانت بالای فقهی، آیتالله العظمی گلپایگانی را فاقد توانایی ادارهی امور سیاسی دانسته و با معرفی ایشان برای رهبری نظام مخالفت کردند.
از جمله این افراد آیتالله محمدی گیلانی بود که گفت: «از بعضی افراد شنیدم که قدرت تفقّه آیتالله گلپایگانی با زراره بن اعین – از اصحاب دانشمند امام باقر (ع) - برابری میکند»، اما با پیشنهاد آقای آذری قمی دربارهی آیتالله گلپایگانی مخالفت کرد و عنوان نمود: «مشروعیت نظام، مربوط به، ولی امر است، یعنی آنی که دارای ولایت [است]... آن آقایان، اکابر، بزرگان، مفاخر ما هستند، ما در مشاکل فقهی و علمی به آنها مراجعه میکنیم.» [۲۶]در ادامه با قرائت نامهی امام (ره) خطاب به آیتالله مشکینی که همزمان رئیس شورای بازنگری قانون اساسی نیز بودند، مبنی بر عدم لزوم وجود شرط مرجعیت برای رهبری، راه برای مطرح شدن افراد غیر مرجع گشوده شد. مضاف بر آنکه یکی از وظایف اصلی شورای بازنگری قانون اساسی که همزمان مشغول فعالیت بود، حذف همین گزینهی شرط مرجعیت برای رهبری بود که حدود دو ماه بعد و در ششم مرداد ۱۳۶۸ محقق شد.
بالتبع بحثها نیز از مرجعیت به شورایی یا فردی بودن منتقل شد. گفتگوهای داغی در این زمینه که چه کسانی عضو شورای رهبری باشند در گرفت. در تمام گزینههای پیشنهادی شورایی حضرت آیتالله خامنهای به همراه آیتالله مشکینی و آیتالله موسوی اردبیلی حضور داشتند. بعضی آقای هاشمی رفسنجانی را نیز به این گروه اضافه میکردند. برخی افراد نیز نام حاج سیداحمد آقا را برای عضویت در شورای رهبری به کار بردند.
یکی از افرادی که در حین مباحث شورایی یا فردی بودن، حضرت آیتالله خامنهای را شایستهی رهبری یا عضویت در شورای رهبری دانسته و در نطق خود به تمجیدی کم نظیر از شخصیت ایشان پرداخت، آیتالله محمدی گیلانی بود که گفت: «در همین مجمع دارید فردی یا اگر نشد افرادی، نام بردند از بعضی آقایان، آقای حاج سیدعلی خامنهای، همهی شما ملاحظه کردهاید ایشان واقعاً مایهی مباهات است، ایشان وقتی میخواهد خطابه ایراد کند، «خطیبٌ کیفَ خطیب»، حرفهای عالی، تازه، که اگر من تلاش میکنم، آن حرفهای تازه را بلد نیستم، من حرفهای کهنه را میزنم، جبهه میرود یک سرداری است، ایشان مسافرت میکند برای خارج، ملاحظه میکنید... منظور در میان شما فرد یا افرادی شما دارید مدیر، مدبّر...» [۲۷]
پرواز ابدی
آیتالله حاج شیخ محمّد محمّدی گیلانی در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۳ به دلیل مشکلات جسمی و بیماری از جمله عفونت ریه در یکی از بیمارستانهای تهران بستری شد. در نهایت این عالم فاضل و برجسته پس از عمری مجاهدت و تلاش خستگی ناپذیر در مسیر اعتلای اسلام و انقلاب، در ساعات آغازین روز چهارشنبه ۱۸ تیرماه ۱۳۹۳ و در سن ۸۶ سالگی به لقاء الله پیوسته و به دیدار معبود شتافت.
در پی رحلت این عالم فرزانه و یار دیرین امام راحل (قدس سره)، رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیتالله العظمی خامنهای (مدظله العالی) در پیامی تسلیتی مرقوم فرمودند:
«درگذشت عالم مجاهد مرحوم آیتالله آقای محمّدی گیلانی رحمۀاللهعلیه را به خاندان محترم و بازماندگان و دوستان و ارادتمندان ایشان تسلیت عرض میکنم. خدمات این عالم بزرگوار در قوهی قضائیه و حضور در مسئولیتهای مهمّی همچون شورای نگهبان و مجلس خبرگان و مجمع تشخیص، بر همگان آشکار است. پیش از آن نیز همراهی و وفاداری نسبت به امام بزرگوار از آغازین روزهای نهضت و پایداری صمیمانه در کنار ایشان، خصوصیّت فراموش نشدنی این روحانی فاضل و برجسته است. از خداوند متعال مسألت میکنم که روح ایشان را قرین فضل و رحمت خود سازد و علو درجات به وی عنایت فرماید. انشاءالله» [۲۸]
..........................
پاورقی:
۱- مصاحبه با آیتالله محفوظی، سایت فرهیختگان تمدن شیعی.
۲- خبرگان ملّت، شرح حال نمایندگان مجلس خبرگان رهبری، انتشارات دبیرخانهی مجلس خبرگان رهبرى، دفتر دوم، ص ۳۳۹، زمستان ۱۳۸۰.
۳- پا به پاى آفتاب، امیر رضا ستوده، ج ۴، ص ۱۲۸، مؤسسه نشر پنجره، چاپ سوم، زمستان ۱۳۸۲.
۴- غروب آفتابی در سایه، اندوهیاد حکیم متأله و فقیه فرزانه، مرحوم حضرت آیتالله محمد محمدی گیلانی، ص ۲۹۸، به کوشش جعفر پژوم، نشر سایه سار با همکاری نشر سایه، ۱۳۹۴، تهران.
۵- همان، ص ۲۹۵.
۶- به نقل از آیت الله محفوظی، سایت فرهیختگان تمدن شیعی.
۷- یاران امام به روایت اسناد ساواک، شمارهی ۶۱، آیتالله احمد جنتی، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، صص ۱۹ تا ۱۷، چاپ اول، بهار ۱۳۹۷.
۸- همان، صص ۲۴ تا ۲۲.
۹- همان، صص ۲۹ تا ۲۸.
۱۰- همان، صص ۳۱ تا ۳۰.
۱۱- همان، ص ۳۸ و غروب آفتابی در سایه، ص ۲۹۲.
۱۲- غروب آفتابی در سایه، ص ۲۲۴.
۱۳- همان، ص ۲۳۱ و ۲۳۰.
۱۴- همان صص ۲۳۳ تا ۲۳۲.
۱۵- پشت دیوارهای بلند «از کاخ تا زندان»، آذر آریانپور، صص ۲۴۷ تا ۲۴۰، تهران، نشر اختران، چاپ ششم (دوم ناشر)، ۱۳۸۸.
۱۶- روزنامه جمهوری اسلامی، ۵/۷/۱۳۹۱.
۱۷- صحیفهی امام، ج ۲۱، ص ۳۳۵-۳۳۴، مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی (ره).
۱۸- روایت رهبری، (مناسبات جمهوریت و اسلامیت در انتخاب، ولی فقیه) سید یاسر جبرائیلی ص ۱۵۷، نسیم انقلاب (وابسته به دفتر انتشارات انقلاب اسلامی)، چاپ اول، بهار ۱۳۹۸.
۱۹- سنجهی انصاف (بررسی برههای حساس از تاریخ رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران)، محمد محمدی ریشهری، صص ۱۸ تا ۱۶، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ دوم، ۱۳۸۸ و خاطرهها (جلد چهارم)، «بررسی برههای حساس از تاریخ رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران» محمد محمدی ریشهری، صص ۲۴ تا ۲۲، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، بهار ۹۴.
۲۰- خاطرات آیتالله ابراهیم امینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۲۶۰، چاپ اول، ۱۳۹۲.
۲۱- همان، ص ۲۵۸-۲۵۹.
۲۲- مستند روایت رهبری، سه بخش، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای، مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی، با همکاری شبکه مستند سیما.
۲۳- امید و دلواپسی، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۴، صص ۳۱۴ تا ۳۱۲، دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ دوم، ۱۳۸۷.
۲۴- همان، صص ۴۴۱ تا ۴۳۷.
۲۵- رنجنامهی حضرت حجتالاسلام والمسلمین آقای سیداحمد خمینی خطاب به حضرت آیتالله منتظری، ص ۴۷.
۲۶- روایت رهبری، ص ۴۶۷.
۲۷- مستند روایت رهبری.
۲۸- http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=۲۶۹۳۱.
انتهای پیام/